دان دانلغتنامه دهخدادان دان . (ص مرکب ) متفرق و پاشان و پراکنده و از هم جدا. (ناظم الاطباء). دانه دانه .- دان دان بیرون زدن ؛ دانه ها بیرون آمدن بر اندام در بیماری سرخک و آبله مرغان و حصبه و جز آن .
دان دان شدنلغتنامه دهخدادان دان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دانه بستن عسل و شیره ٔ انگور و همچنین هندوانه های از جنس خوب که نیک رسیده باشند. پاشان و پراکنده شدن و مانند دانه شدن شیره و عسل و روغن و جز آن . (ناظم الاطباء).
ضیأنلغتنامه دهخداضیأن . [ ض َ ءَ ] (ع ص ) تصحیف ضیأب . (منتهی الارب ). لغتی در ضیأب نه تصحیف آن . (تاج العروس ).
ضیأبلغتنامه دهخداضیأب . [ ض َ ءَ ] (ع ص ) آنکه درامور عظام درآید و در آن تصرّف کند (یا آن تصحیف ضیأن است ). (منتهی الارب ). صاحب تاج العروس گوید: ضیأب ، الذی یقتحم فی الامور. لغةٌ فی الضیأن لا تصحیف .
پیره عیوضیانلغتنامه دهخداپیره عیوضیان . [ رَ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 39/5 هزارگزی شمال کلیبر و39/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ،مایل بگرمی ، مالاریائی . دارای <span clas
حسین آباد قاضیانلغتنامه دهخداحسین آباد قاضیان . [ ح ُ س َ دِ ] (اِخ ) دهیست در دو فرسخ و نیم میان شمال و مغرب قاضیان است .
رضیانلغتنامه دهخدارضیان . [ رِ ض َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ رضا در معنی خشنودی . که با «واو» رضوان نیز آرند. (از متن اللغة). تثنیه ٔرضا. (منتهی الارب ). و رجوع به رضا و رِضَوان شود.
کوچه قاضیانلغتنامه دهخداکوچه قاضیان . [ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه است و 472 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قاضیانلغتنامه دهخداقاضیان . (اِخ ) دهی است از دهستان قنقری بالا (علیا). بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . در 85000گزی شمال سوراین و 13000گزی باختر شوسه ٔ اصفهان به شیراز واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و سردسیر است . <span clas