ضیطرلغتنامه دهخداضیطر. [ ض َ طَ ] (ع ص ) ضَوطر. ضَیطار. مرد کلان جثه . فربه ناکس بزرگ سرین . (منتهی الارب ). بزرگ شکم . بزرگ و فرومایه . (مهذب الاسماء). || مرد شگرف بی خیر. (منتهی الارب ).
دثرلغتنامه دهخدادثر. [ دَ ] (ع اِ) مال بسیار. و در آن واحدو تثنیه و جمع یکسانست گویند مال دثر و مالان دثر و اموال دثر. (منتهی الارب ). ج ، دثور. (مهذب الاسماء).
دثرلغتنامه دهخدادثر. [ دَ ث َ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن . (منتهی الارب ).از دژهای مشارق ذمار است به یمن . (معجم البلدان ).
دثرلغتنامه دهخدادثر. [ دَ ث َ ] (ع اِ) چرک . (منتهی الارب ). وسخ . (اقرب الموارد). چرک جامه و جز آن . شوخ . || (ص ) کثیر. بسیار. یقال : عکر دثر؛ ابل کثیر. (منتهی الارب ).
ضیطریلغتنامه دهخداضیطری . [ ض َطَ را ] (ع ص ) ضوطار. آنکه در بازار بدون رأس المال درآید و در کسب مطلوب حیله ها جوید. (منتهی الارب ).
ضیطارلغتنامه دهخداضیطار. [ ض َ ] (ع ص ) ضوطر. ضَیْطَر. مرد کلان جثه . فربه ناکس بزرگ سرین . || مرد شگرف بی خیر. || بازرگانی که سفر نکند و از جای خود بجای دیگر نرود برای فروختن . (منتهی الارب ).
ضیطریلغتنامه دهخداضیطری . [ ض َطَ را ] (ع ص ) ضوطار. آنکه در بازار بدون رأس المال درآید و در کسب مطلوب حیله ها جوید. (منتهی الارب ).