طابقیلغتنامه دهخداطابقی . [ ب ِ ] (ع اِ) گویا نام طعامی یا حلوائی بوده از طابق معرب تابه ، یا تابک . و ظاهراً اگر کلمه ٔ طائفی حلوای طائف نباشد در شعر ذیل طابقی است : و آن زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طابقی ّ و لیولنگ .<p class="aut
توبکیلغتنامه دهخداتوبکی . (اِ) نام درمی است که در قدیم زده بودند و رایج بوده . (برهان ). زری که در قدیم رایج بود، عماره گوید ... و این نیز بوتکی باید به تقدیم با بر تا. (فرهنگ رشیدی ). یک قسم درمی که در قدیم رایج و معمول بوده . (ناظم الاطباء). رجوع به توبک و توبگ و توتک و توتکی و تونک و توتگی
طوبیقالغتنامه دهخداطوبیقا. (معرب ، اِ) جدل . از یونانی توپیکو (موضع) گرفته شده و مبحث ششم از منطق ارسطو در جدل است . حاجی خلیفه در کشف الظنون آرد: کتاب جدل که در لغت یونان به طوبیقا موسوم است دارای هشت مقاله است . این کتاب تألیف ارسطاطالیس است که اسحاق بن حنین آن را بسریانی نقل کرده و آنگاه یح
توبکلغتنامه دهخداتوبک . [ ب َ / ت َ / تُو ب َ ] (اِ) توپک . گنجینه و مخزن باشد... و بهمین معنی بجای بای ابجد تای قرشت و نون و یای حطی هر سه آمده است . (برهان ). گنجینه ،و به لغتی به جای باء، نون است . کذا فی شان الشعراء، و قی
طابقدیکشنری عربی به فارسیعرشه , عرشه کشتي , کف , سطح , اراستن , زينت کردن , عرشه دار کردن , پوشاندن , يکدسته ورق
طابقیةلغتنامه دهخداطابقیة. [ ب ِ قی ی َ ] (ع ص ) عِمّة طابقیة؛ نوعی از دستار بستن . و آن سربستن باشد بی زیر حَنک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طابقیةلغتنامه دهخداطابقیة. [ ب ِ قی ی َ ] (ع ص ) عِمّة طابقیة؛ نوعی از دستار بستن . و آن سربستن باشد بی زیر حَنک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عنبیهفلجی تطابقیaccommodation iridoplegiaواژههای مصوب فرهنگستاننارسایی در انقباض مردمک در هنگام انجام عمل تطابق