ثأطةلغتنامه دهخداثأطة. [ ث َءْ طَ ] (ع اِ) لای و گل . گل سیاه و تر. و فی المثل : ثأطة مدت بماء؛ یضرب للرجل یشتد حمقه فان الماء اذا زید علی الحماة ازدادت فساداً. || جانوری کوچک گزنده . (منتهی الارب ). ج ، ثأط.
توتحلغتنامه دهخداتوتح . [ ت َ وَت ْ ت ُ ] (ع مص ) نوشیدن اندک از شراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).و در اللسان : اندک اندک نوشیدن شراب را. (از اقرب الموارد). اندک خوردن از شراب . (تاج المصادر بیهقی ).
توتهلغتنامه دهخداتوته . [ تو ت َ / ت ِ ] (اِ) گوشت زیادتی باشد که گاه در اندرون پلک چشم و گاهی در بیرون آن برآید و گاه به سرخی و گاه بسیاهی گراید و نرم بود و مانند توت سیاه آویخته باشد و گاه خون از وی روان شود و گاهی نشود. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فر
توتهلغتنامه دهخداتوته . [ تو ت َ / ت ِ] (اِ) طوطی را گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). توتی . طوطی . توتک . ببغا. بپغا. مرغک دانا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به طوطی شود.
توتیحلغتنامه دهخداتوتیح . [ ت َ تی ] (ع مص ) کم کردن دهش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کم کردن عطا. (از اقرب الموارد).
طائطلغتنامه دهخداطائط. [ ءِ ] (ع ص ) گشن تیزشهوت . گشن بابانگ . || مرد سخت خصومت . || مرد دراز. (منتهی الارب ). ج ، طاطة.
صابلغتنامه دهخداصاب . (اِخ ) ابن ادریس . ابن ابی اصیبعه گوید: او طاطبن ادریس است . و صابئون به او منسوب اند. رجوع به ادریس شود. و شهرزوری در نزهةالارواح گوید: طاطة، صاب پسرادریس است و حنفا که آنان را صابیون خوانند به وی منسوبند. از سخنان اوست : کسی که عقل ندارد، غضب را مغلوب خود نتواند کرد.
سابلغتنامه دهخداساب . (اِخ ) نام پسر ادریس نبی بوده و خود مردی دانا و حکیم . عقیده ٔ بعضی این است که نخستین پیغمبر آدم صفی و آخرین ساب بن ادریس است . وی و پیروان وی بپرستش کواکب خاصه آفتاب و ماه پرداختند و این طایفه را صابئین خوانند. و صاب معرب است . و یوز اسپ حکیم بعد از وی بعهد تهمورس این
حطاطةلغتنامه دهخداحطاطة. [ ح َ طَ ] (ع ص ، اِ) مرد خرد و ریزه . || دختر خردسال . || هر چیز که خرد دانند آنرا. || یکی حَطاط. یعنی یکی از دمیدگیهای روی و سر نره که ریم دهد و قرحه نکند. (منتهی الارب ). یکی بثره و دانه از دمیدگیهای روی . برجستگی روی . (مهذب الاسماء). بردمیدگی روی .
شطاطةلغتنامه دهخداشطاطة. [ ش َ طَ ] (ع اِمص ) دوری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شطاط شود.
قطاطةلغتنامه دهخداقطاطة. [ ق َ طَ ] (ع مص ) مرغول و پیچان گردیدن موی . (منتهی الارب ). کوتاه و پیچان بودن موی . (اقرب الموارد). رجوع به قَطَط شود.
بطاطةدیکشنری عربی به فارسیسيب زميني , انواع سيب زميني , کج بيل , چاقوي کوتاه , بيلچه مخصوص کندن علف هرزه , بابيل کندن (منهدم کردن)
غطاطةلغتنامه دهخداغطاطة. [ غ َ طَ ] (ع اِ) یکی غطاط (مرغ ). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غطاط شود.