طالعمندلغتنامه دهخداطالعمند.[ ل ِ م َ ] (ص مرکب ) صاحب اقبال . بختور. طالعور. (آنندراج ). بختیار. آنکه بخت نیک همواره یار او باشد.
طالعمندفرهنگ مترادف و متضادنیکبخت، خوشاقبال، خوششانس، بختیار، نیکاختر، خوشبخت، پیشانیسفید، طالعور، ≠ بیطالع، بدبخت، بداقبال
مندلغتنامه دهخدامند. [ م َ ](پسوند) یعنی خداوند، با کلمه ٔ دیگر ترکیب کنند و تنها مستعمل نشده چون مستمند و دردمند و روزی مند و آزمند و آه مند. (فرهنگ رشیدی ). به معنی صاحب و خداوند باشد و بیشتر در آخر کلمات آید، همچو دولتمند؛ یعنی صاحب دولت و ارجمند؛ یعنی صاحب و خداوند قدر و قیمت و حاجتمند و