طامللغتنامه دهخداطامل . [ م ِ ] (ع ص ) مردپلیدزبان . || بیباک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) دوقو. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به دوقو شود و آن را طله ملو نیز گویند. دوقوا. (فهرست مخزن الادویه ). تخم گزر. بزرالجزر. تخم حویج .
ثامللغتنامه دهخداثامل . [ م ِ ] (ع ص ) شمشیری که از دیر صیقل نشده . || بلد ثامل ؛ ای یحمل المقام . (منتهی الارب ).
تاملدیکشنری عربی به فارسیتفکر کردن , درنظر داشتن , انديشيدن , انديشه کردن , قصد کردن , تدبير کردن , سربجيب تفکر فرو بردن , عبادت کردن , سنجيدن , تعمق کردن , سنجش
تأمللغتنامه دهخداتأمل . [ ت َ ءَم ْ م ُ ](ع مص ) نیک نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). نیک نگریستن در چیزی . (آنندراج ). نگاه کردن . (ناظم الاطباء). اندیشیدن تا عاقبت کاری معلوم شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندیشه کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). تفکر. (از
دوقولغتنامه دهخدادوقو. [ دَ ] (معرب ، اِ) دوقوس . تخم گزربری . (ناظم الاطباء). تخم زردک دشتی ، و معرب ذوقوست . تخم زردک صحرایی یا کوهی . دوقوا. طامل . بزرالجزر. تخم حویج . (یادداشت مؤلف ). تخم جزر دشتی یاکوهی و لغتی است یونانی . (از منتهی الارب ). تخم زردک صحرایی است و بیخ آن شقاقل است و گیا