تببلغتنامه دهخداتبب . [ ت َ ب َ ] (ع اِ) زیان . || (مص ) هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرگ . (ناظم الاطباء). تباب و تبیب مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تب ّ. (منتهی الارب ).
تبیبلغتنامه دهخداتبیب . [ ت َ ] (ع اِ) زیان و هلاکی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هلاک کردن . (قطر المحیط) (آنندراج ).
طبيبدیکشنری عربی به فارسیپزشک , دکتر , طبابت کردن , درجه دکتري دادن به , دوايي , شفابخش , دارويي , طبيب , پزشکي
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... اصفهانی ) رضاقلی هدایت آرد: نامش میرزا عبدالباقی . از اجله ٔ سادات موسوی ، و در طبابتش دم عیسوی ، فرزند میرزا محمد رحیم طبیب حکیم باشی شاه سلیمان صفوی بوده ، و خود خدمت نادرشاه افشار را مینموده کمال جلال را داشته ، بعد از نادر در اصفهان کلانتری کرده
طبةلغتنامه دهخداطبة. [ طِب ْ ب َ ] (ع اِ) نورد ابر. || زمین دراز گیاه ناک . || جامه ٔ پیش گشاده ٔ درازدامن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ دراز. (نسخه ای از مهذب الاسماء). || پوست دراز. || دوال دقیق . || خط شعاع آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، طِبَب . (منتهی الارب ) (آنندراج )(مهذ
دانیال المتطببلغتنامه دهخدادانیال المتطبب . [ لُل ْ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (اِخ ) عبیداﷲبن جبرئیل گوید: دانیال المتطبب مردی لطیف خلقت و در دانش متوسط بود و انسی به معالجت داشت اما در وی غفلتی بود و پریشان گویی . اورا معزالدولة بخدمت خویش اختصاص داده بود. روزی بر وی درآمد و گفت : ای دانیال ! در پاسخ گفت ام
متطببلغتنامه دهخدامتطبب . [ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) علم طب خواننده و برکاردارنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). علم طب خواننده و بکار برنده ٔ علم طب . (ناظم الاطباء). پزشک . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : راجعوا حارث بن کلدة فانه رجل
مطببلغتنامه دهخدامطبب . [ م ُ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) علم طب خواننده و بر کار دارنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
جریش المتطببلغتنامه دهخداجریش المتطبب .[ ج َ شُل ْ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (اِخ ) یکی از پزشکان همعصر و همانند بختیشوع . (از عیون الانباء ج 1 ص 178).
تطببلغتنامه دهخداتطبب . [ ت ُ طَب ْ ب ُ ] (ع مص ) پزشکی نمودن . (زوزنی ). طبابت و پزشکی کردن کسی که علم طب نمیداند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || علاج کردن . || پزشک خواستن برای کسی . (از اقرب الموارد).