طبلیلغتنامه دهخداطبلی . [ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به طبل .- استسقاء طبلی ؛ نوعی از استسقاء، و آن بیماریی باشد که شکم بیمار بیاماسد و از هر سوی بکشد، و چون بر آن زنند آوای کوس کند.
تُبْلَىفرهنگ واژگان قرآنفاش مي شود -آشکار مي گردد (از کلمه بلاء به معناي آزمايش و نيز شناسايي و کشف نهانيها است)
تبالیلغتنامه دهخداتبالی . [ ت َ ] (اِخ ) ابوایوب سلیمان بن داودبن سالم بن زید التبالی منسوب به تباله و از محدثان بود. وی از محمدبن عثمان بن عبداﷲبن مقلاس ثقفی الطائفی روایت کرد و ابوحاتم رازی از وی حدیث شنید. (از معجم البلدان ج 2 ص 3
تبالیلغتنامه دهخداتبالی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تبالة که نام جایی است در نواحی مکه . (انساب سمعانی ورق 102 الف ). رجوع به تبالة شود.
طبلیةلغتنامه دهخداطبلیة. [ طَ لی ی َ ] (ع اِ) جامه ٔ یمنی یا مصری است مُوَشی که بر آن صورت طبل منقوش است . رجوع به طبل در این معنی شود.
دپلغتنامه دهخدادپ . [دَ ] (اِ) دایره و بعربی دف خوانند. دف معرب آن است . (لغت محلی شوشتر). رجوع به دف شود. || طبلی و دهلی که یک پوست داشته باشد. (ناظم الاطباء).
ارمنیلغتنامه دهخداارمنی . [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از سرداران ایران بزمان یزدگرد سوم ساسانی در جنگ با عرب : چو کلبوی طبلی و چون ارمنی بجنگند با کیش آهرمنی .فردوسی .
طپانچه خوریلغتنامه دهخداطپانچه خوری . [ طَ چ َ / چ ِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) طپانچه خوردن : چو از نان طبلی تهی شد تنم چو طبل از طپانچه خوری نشکنم .نظامی .
تایکولغتنامه دهخداتایکو. (اِ) از سازهای ضربی چین و هند، طبلی است از یک استوانه ٔ چوبی مجوف که دو طرف آنرا پوست کشند و آنرا به اندازه های مختلف سازند. رجوع به مجله ٔ موسیقی شماره ٔ 29 دوره ٔ سوم بهمن 1337 هَ . ش . ص <span class
زقیلغتنامه دهخدازقی . [ زِق ْ قی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به زِق ّ. منسوب به خیک .- استسقای زقی ؛ بیماری باشدکه شکم بیاماسد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنیده شود. و این جز استسقای طبلی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
طبلیةلغتنامه دهخداطبلیة. [ طَ لی ی َ ] (ع اِ) جامه ٔ یمنی یا مصری است مُوَشی که بر آن صورت طبل منقوش است . رجوع به طبل در این معنی شود.