طب سوزنیacupunctureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش درمان که در آن سوزنهای ظریفی را در نقاط خاصی از بدن فرومیکنند و هدف از آن تسکین درد یا معالجۀ اختلالات مربوط به دستگاههای مختلف بدن است
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم الذهلی ، کنیتش ابومحمد و معروف به ابوحمدون دلال و یکی از مشاهیر قُراء و صلحاء زهاد بوده . از کسائی قرائت روایت میکرد، همچنین از یعقوب حضرمی ،و نیز از مُسیب بن شریک و سفیان بن عُیَیْنة و شعیب بن حرب حدیث روایت میکرد. ابوالعباس
ژیراهواژهنامه آزادمسیر جابجایی و گذر ژی (Qi) در بدن. ژیراه (Meridian) در سوزن درمانی (طب سوزنی) شامل مسیرهایی مشخص است که روی آن نقاطی برای ورود سوزن تعریف شده است. در انرژی درمانی، ژیراه راه ارتباطی بین چاکراه (Chakra) ها در بدن میباشد.
طبفرهنگ فارسی عمیدعلمی که دربارۀ انواع بیماریها و طریق معالجۀ آنها بحث میکند؛ پزشکی.⟨ طب روحانی: (پزشکی) [قدیمی] علم به حالات قلب و علاج آفات آن و چگونگی حفظ اعتدال جسمانی و روحانی.⟨ طب سوزنی: (پزشکی) از روشهای طب سنتی که از سالیان دراز در چین متداول بوده و در آن اعضای خاصی در بدن را با سوز
طبلغتنامه دهخداطب . [ طَب ب ] (ع اِمص ) رِفق . ملاطفت . و منه : مَن اَحَب َّ طَب َّ؛ هرکه دوست دارد کاری را، باید که آهستگی و نرمی کند و شتابزدگی نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فُسون . جادوئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) دانا. (منتهی الارب ). نیک ماهر در کار خود. یقال : فلان ٌ
طبلغتنامه دهخداطب . [ طَب ب / طِب ب / طُب ب ] (ع اِ) داروی اندام . داروی نفس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و فی المثل قرب طِب ٌ. و یروی طبّا. و الاصل ان رجلا تزوج اِمراءة، فهدیت الیه ، فلما قعد منها مقعدالرجال من النساء، قال
حجرالمشطبلغتنامه دهخداحجرالمشطب . [ ح َ ج َ رُل ْ م ُ ش َطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) سنگی است راه راه مخطط و در طب بکار است .
خاطبلغتنامه دهخداخاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن ابی بلتعه رسول ملک قبط مقوقش از طرف پیغمبر اسلام بود : پیغامبر علیه السلام هشت رسول بیرون کرد با نامها و سوی پادشاهان فرستاد بدعوت اسلام و حجت خدای تعالی بر ایشان لازم گردانید، اول ملک عجم پرویز را [ عبداﷲبن ] حذافة السهمی نام
خاطبلغتنامه دهخداخاطب . [ طِ ] (ع ص ) مرد زن خواهنده و بدین معنی است خطیب . (آنندراج ). مرد زن خواهنده و خواستگاری کننده وشوهر و داماد. (غیاث اللغات ). زن خواهنده . || خطیب . مرد خطبه خوان . کسی که خطابه می خواند. خطبه خواننده . دانا در خطابت . (منتهی الارب ) : ز آ
خان آباد قطبلغتنامه دهخداخان آباد قطب . [ دِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بنوارناظر بخش شوش شهرستان دزفول . واقع در 18 هزارگزی باختر شوش و 2 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ دزفول به اهواز. ناحیه ای است واقع در دشت با آب و هوای مناطق گرمس