طثلغتنامه دهخداطث . [ طَث ث ] (ع اِ) نوعی از بازیچه ٔ کودکان که می افکنند چوب مدور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازیی است کودکان را. و آن چنان است که چوبی مدور میاندازند، و از هم میربایند، و آن چوب را مطمثه گویند. (منتخب اللغات ). چکز.
تتلغتنامه دهخداتت . [ ت ِ ] (اِخ ) (عید...) یکی از مراسم مذهبی است که بوسیله ٔ مردم «آنام » رسمیت یافت . این عید در اولین روز سال چینیان (بین بیستم ژانویه و نوزدهم فوریه ) برگزار میگردد.
تتلغتنامه دهخداتت . [ ت ِ ] (اِخ ) شط کوچکی است در جنوب فرانسه که از پیرنه ٔ شرقی سرچشمه گرفته وارد دریای مدیترانه میشود و صد و بیست هزار گز طول دارد.
تتلغتنامه دهخداتت . [ ت ُ ] (اِخ ) مرکز بخشی در شهرستان «دیپ » است که در ایالت «سن مارتیم » و بر کنار راه آهن «رون » به «دیپ » واقع است و 720 تن سکنه دارد.
تدلغتنامه دهخداتد. [ ت َدد ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: پستان حیوانات . ج ،تدود. (دزی ج 1 ص 142).
طثرةلغتنامه دهخداطثرة. [ طَ رَ ] (ع اِ) سطبری شیر و مانند آن . (منتهی الارب ). || سرشیر از چربش . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). || لای . آب سطبر و دفزک . || چغزلاوه . || فراخی زندگانی . || پشم گوسفند. || روغن گوسفند. || سر جُغرات . (منتهی الارب ).
طث ءلغتنامه دهخداطث ء. [ طَث ْءْ ] (ع مص ) بازی کردن به قُله که غوک چوب باشد. || پلیدی افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مطثهلغتنامه دهخدامطثه . [ م ِ طَث ْ ث َ ] (ع اِ) (از «طث ث ») چوبی است گرد که بدان بازی کنند. بفارسی چکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).
چکرلغتنامه دهخداچکر. [ چ ِ ک ُ ] (اِ) چوبی گرد که کودکان بدان بازی کنند. قسمی چوب برای نوعی بازی کودکانه که آن بازی را به عربی طَث ّ خوانند. مِطَثَّه . (منتهی الارب ).
مطخةلغتنامه دهخدامطخة. [ م ِ طَخ ْ خ َ ] (ع اِ) چوبی که طفلان بدان بازی کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). چوبی که کودکان بدان بازی کنندو چوبی گرد که بدان بازی طث کنند. (ناظم الاطباء).
طثرةلغتنامه دهخداطثرة. [ طَ رَ ] (ع اِ) سطبری شیر و مانند آن . (منتهی الارب ). || سرشیر از چربش . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). || لای . آب سطبر و دفزک . || چغزلاوه . || فراخی زندگانی . || پشم گوسفند. || روغن گوسفند. || سر جُغرات . (منتهی الارب ).
طث ءلغتنامه دهخداطث ء. [ طَث ْءْ ] (ع مص ) بازی کردن به قُله که غوک چوب باشد. || پلیدی افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
متلاطثلغتنامه دهخدامتلاطث . [ م ُ ت َ طِ] (ع ص ) موج بر هم زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلاطث و متلاطس شود.
لطثلغتنامه دهخدالطث . [ ل َ ] (ع مص ) به پهنای دست زدن کسی را. به چوب پهنا زدن . || سخت زدن . || کوفتن . || فراهم آوردن . || سنگ انداختن به سوی کسی . || دشوار شدن کار بر کسی . || گران شدن بار بر کسی . || (اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ).
وطثلغتنامه دهخداوطث . [ وَ ] (ع مص ) سخت پای بر زمین زدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
ملطثلغتنامه دهخداملطث . [ م َ طِ / طَ ] (ع اِ) جایی که از اثر بار و یا از اثر ضرب کوفته شده باشد. ج ، ملاطث . (ناظم الاطباء). مفرد مَلاطِث . (محیطالمحیط). مفرد ملاطث و بعضی گویند ملاطث مفرد ندارد. (از اقرب الموارد).
ملاطثلغتنامه دهخداملاطث . [ م ُ طِ ] (ع ص )گردآورنده چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گردآورنده و جمعکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).