تباه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، ازمیان بردن، به(بر)باد دادن، خراب کردن، ازبین بردن، ضایع کردن، به هدر دادن، باطل کردن، بی اثرکردن، ملغی کردن، برداشتن نابودکردن، ازصفحۀ روزگار محو کردن، نیست کردن، برانداختن، معدوم کردن، اثری ازکسی (چیزی) [باقی] نگذاشتن، تخریب کردن▼ درهم شکستن، خردکردن، مضمحل کردن، ازپا درآوردن، ازپ
اخراجلغتنامه دهخدااخراج . [ اِ ] (ع مص ) بیرون کردن .بیرون کشیدن . بیرون آوردن . نقیض ادخال : دی شوی بینی تو اخراج بهارلیل گردی بینی ایلاج نهار. مولوی .وجه بیرون رفتن عقل از سر عاشق مپرس کرد نافرمانی سلطان ز شهر اخراج شد. <p