ترقحلغتنامه دهخداترقح . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) کسب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) ورزیدن و فراهم آوردن برای عیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسب کردن برای عیال . (از اقرب الموارد) (از المنجد): هو یترقَّح ُ لعیاله ؛ یکتسب لهم . (اقرب الموارد).
ترقعلغتنامه دهخداترقع. [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) ورزیدن و فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسب کردن در بلاد یا کسب کردن در فراوانی نعمت . (از متن اللغة) (از المنجد). تکسّب . (از اقرب الموارد).
ترقهلغتنامه دهخداترقه . [ ت َرَق ْ ق َ / ق ِ ] (اِ) کاغذی به چند تای مثلث تاشده در میان آن باروت سیاه و در شکم آن سوراخی و در سوراخ ، فتیله ای بباروت آلوده تعبیه کنند و چون آن فتیله راآتش دهند کاغذ بترکد و آوازی سخت برآرد، و این نوعی آتش بازی است ، و ترقه فرن
ترقهلغتنامه دهخداترقه . [ ت ُ ق َ / ق ِ ] (اِ) طرقه . مرغی است سیاهرنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترغه شود.
absolutismدیکشنری انگلیسی به فارسیمطلق بودن، حکومت مطلقه، مطلق گرایی، طریقه مطلقه، سیستم سلطنت استبدادی، اعتقاد به قادر علی الاطلاق
حکم مطلقدیکشنری عربی به فارسیمطلق گرايي , حکومت مطلقه , اعتقاد به قادر علي الا طلا ق (خدا) , طريقه مطلقه , سيستم سلطنت استبدادي
طریقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع ۲. رسم، قاعده، قانون ۳. آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک ۴. خو، رفتار، سیرت، عادت