طغایلغتنامه دهخداطغای . [ طُ ] (اِخ ) (امیر حاجی ...) از امرای عصر چوپانیان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 225 شود.
طغایلغتنامه دهخداطغای . [ طُ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از پسران دانشمند بهادر معاصر سلطان اولجایتو. رجوع به فهرست ذیل جامعالتواریخ رشیدی و حبیب السیر چ خیام ص 372 و 373 شود.
ثغاءلغتنامه دهخداثغاء. [ ث ُ ] (ع اِ) ثاغیه . || بانگ گوسپند و گاو و بز و مانند آن وقت آبستنی . || (مص ) بع بع کردن : از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع وکلاب و خوار بقور و ثغاء اغنام و صفیر طیور. (جهانگشای جوینی ). || (اِ) کفتگی در لب گوسفند.
تغائیلغتنامه دهخداتغائی . [ ت َ ] (اِ) به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامون نامند. از لغات ترکی نوشته شده . (غیاث اللغات چ هند).
تغاییلغتنامه دهخداتغایی . [ ت َ ] (اِ) به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامونانه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
طغایرکلغتنامه دهخداطغایرک . [ ] (اِخ ) ازامرای عصر سلجوقیان . رجوع به کتاب تاریخ الدولة السلجوقیه تألیف علی بن ناصربن علی الحسینی ص 108 شود.
نارین طغایلغتنامه دهخدانارین طغای . [ طُ ] (اِخ ) ناری طغای . ضبط دیگری است از ناری طغای . حمداﷲ مستوفی آرد: «امرا نارین طغای و طاشتمور در ملک فتنه اندیشیدند و قصد ارکان دولت داشتند چون رای جهان آرای پادشاه خلد ملکه [ سلان ابوسعید ] را معلوم گشت ... در غُرّه ٔشوال سنه ٔ تسع و عشرین و سبعمائه بداس ف
ناری طغایلغتنامه دهخداناری طغای . [ طُ ] (اِخ ) ابن کوچ بقابن کیبوقا از ملازمان سلطان ابوسعید بود و سلطان بدو بدگمان شد و وی از خشم سلطان فرار کرد و در خراسان فتنه ها برپا ساخت و با تاشتیمور[ از سرداران ابوسعید ] که به دفع او مأمور گشته بود همدست شد و برای کشتن خواجه غیاث الدین محمد وزیر ابوسعید
طغای بوقاشیخلغتنامه دهخداطغای بوقاشیخ . [ طُ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای عصر مغول بوده است . رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 238 شود.
طغای کورکانلغتنامه دهخداطغای کورکان . [ طُ ی ِ ] (اِخ ) یکی از امرای عصر سلطان اولجایتو. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 14، 53، 63).
نارین بوقالغتنامه دهخدانارین بوقا. (اِخ ) نارین طغای . ضبط دیگری است از ناری طغای و نارین طغای . رجوع به نارین طغای و نیز رجوع به از سعدی تا جامی چ 2 ص 76 شود.
طغاترکانلغتنامه دهخداطغاترکان . [ طُ ت َ ] (اِخ ) طغای ترکان . یکی از دختران میرزا الغبیک گورکان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 542 شود.
طاشتیمورلغتنامه دهخداطاشتیمور. [ ت َ ] (اِخ ) یکی از امراء عصر سلطان ابوسعید که با علی پادشاه آهنگ سؤقصد نسبت بسلطان مذکور کرده بودند. سلطان ابوسعید بوساطت مادر خود (حاجی خاتون ) علی پادشاه را بخشید و به او امر داد که بحدود بغدادبرود و طاشتیمور را که از همدستان او بود بمحاکمه به خواجه غیاث الدین
ساتلمشلغتنامه دهخداساتلمش . [ ت ِ م ِ ] (اِخ ) (امیر...) یا امیرزاده که نام او در نسخ خطی بصور ساتالمیش وساتلمیش وساتیلمیش وستلمیش وستلمش نیز ضبط گردیده از امرای غازان ایلخان ایران (694 - 703 هَ . ق .) وپسر بورالغی از خویشان ال
تاش تیمورلغتنامه دهخداتاش تیمور. [ ت َ ](اِخ ) از امرای عصر سلطان ابوسعید بود در خراسان با «ناری طغای » همدست شد و به قتل خواجه غیاث الدین وزیر اقدام کردند ولی توطئه ٔ آنان آشکار گشت و در غره ٔ شوال سال هَ . ق . در سلطانیه اعدام شدند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3
طغای بوقاشیخلغتنامه دهخداطغای بوقاشیخ . [ طُ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای عصر مغول بوده است . رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 238 شود.
طغای ترکان آغالغتنامه دهخداطغای ترکان آغا. [طُ ت ُ ] (اِخ ) از قوم قراختای و یکی از سراری امیر تیمور و مادر شاهرخ میرزا که بعد از امیر تیمور به سلطنت رسید بوده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 542).
طغای ترکان خاتونلغتنامه دهخداطغای ترکان خاتون . [ طُ ت ُ ] (اِخ ) یکی از بانوان حرم امیر حسین (رقیب امیر تیمور) که بعد از کشته شدن امیرحسین با سایر بانوان حرم او در حرم سرای امیر تیمور پذیرائی شدند. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 418 و <span c
طغای توقا بهادرلغتنامه دهخداطغای توقا بهادر. [ طُ ب َ دُ ] (اِخ ) یکی از امرای عصر تیموری است . (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 128).
طغای کورکانلغتنامه دهخداطغای کورکان . [ طُ ی ِ ] (اِخ ) یکی از امرای عصر سلطان اولجایتو. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 14، 53، 63).
نارین طغایلغتنامه دهخدانارین طغای . [ طُ ] (اِخ ) ناری طغای . ضبط دیگری است از ناری طغای . حمداﷲ مستوفی آرد: «امرا نارین طغای و طاشتمور در ملک فتنه اندیشیدند و قصد ارکان دولت داشتند چون رای جهان آرای پادشاه خلد ملکه [ سلان ابوسعید ] را معلوم گشت ... در غُرّه ٔشوال سنه ٔ تسع و عشرین و سبعمائه بداس ف
ناری طغایلغتنامه دهخداناری طغای . [ طُ ] (اِخ ) ابن کوچ بقابن کیبوقا از ملازمان سلطان ابوسعید بود و سلطان بدو بدگمان شد و وی از خشم سلطان فرار کرد و در خراسان فتنه ها برپا ساخت و با تاشتیمور[ از سرداران ابوسعید ] که به دفع او مأمور گشته بود همدست شد و برای کشتن خواجه غیاث الدین محمد وزیر ابوسعید
حاجی طغایلغتنامه دهخداحاجی طغای . [ طُ ] (اِخ ) پسر امیر سونتای وی از سال 732 هَ . ق . ببعد بجای پدر حکومت ارمنستان و دیار بکر داشت و با علی پادشاه و قوم اویرات عداوت میورزید و حاجی طغای رسولی پیش امیرشیخ حسن ایلکانی (ایلخانی ) ببلاد روم فرستاد و او را به آمدن به