تفؤللغتنامه دهخداتفؤل . [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) فال گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). فال نیک گرفتن و این مقابل تطیر است و با لفظ کردن به صله ٔ بر مستعمل . (آنندراج ). فال نیک زدن . و شگون نیک گرفتن . (غیاث اللغات ). رجوع به تفاؤل شود.
تفؤل کردنلغتنامه دهخداتفؤل کردن . [ ت َ ف َءْ ءُ ک َ دَ ](مص مرکب ) فال نیک گرفتن . فال نیک زدن : عشق بر کشتن عشاق تفؤل میکرداول قرعه که زد بر من بدنام آمد.جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
تفأللغتنامه دهخداتفأل . [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) اختر نیک گرفتن . (زوزنی ). فال گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فال نیک زدن ، خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). فال و شگون و فال نیک . (ناظم الاطباء): تفألوا بالخیر تجدوه ؛ فال نیکو زنید تا نیکیتان پیش آید. (از امثال و حکم دهخدا ج <span cla
تفاللغتنامه دهخداتفال . [ ت ُ ](ع اِ) تُفل . (اقرب الموارد). خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
طفوليدیکشنری عربی به فارسیطفل مانند , کودک مانند , پسر مانند , بچگانه , ابتدايي , بچگي , مربوط بدوران کودکي
طفولةلغتنامه دهخداطفولة. [ طُ ل َ ] (ع مص ) نرم و نازپرورده گردیدن . || خرد و ریزه شدن . (منتهی الارب ).
طفولیتلغتنامه دهخداطفولیت . [ طُ لی ی َ ] (ع اِمص ) کودکی . بچگی . صباوت . خردسالی . صبا : از عصر طفولیت به زمان شباب رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 397). او در سن طفولیت ... موسم ضعف رای و نقصان رشد بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class
طفللغتنامه دهخداطفل . [ طَ / طَ ف َ ] (ع اِ) نوعی از خاک رس برای گرفتن چربی ماهوت . گِل سرشوی . این گل را در حمام برای شستن پوست بدن و مخصوصاً موی سر وهم بجای نوره بکار میبرند. ج ، طُفول . و نیز آن را برای شستن جامه استعمال میکنند. (از دزی ج <span class="hl"
طفللغتنامه دهخداطفل . [ طَ ] (ع ص ) نازک و نازپرورد از هر چیزی . ج ، طِفال ، طُفول . یقال : بنان طفل و جاریةٌ طفلة و انما جاز ان یوصف البنان و هو جمع بالطفل و هو واحد لان کل جمعلیس بینه و بین واحده الا الهاء فانه یذکر و یؤنث . (منتهی الارب ). نازک و تازه از هر چیزی . (منتخب اللغات ). امراءة
طفوليدیکشنری عربی به فارسیطفل مانند , کودک مانند , پسر مانند , بچگانه , ابتدايي , بچگي , مربوط بدوران کودکي
طفولةلغتنامه دهخداطفولة. [ طُ ل َ ] (ع مص ) نرم و نازپرورده گردیدن . || خرد و ریزه شدن . (منتهی الارب ).
طفولیتلغتنامه دهخداطفولیت . [ طُ لی ی َ ] (ع اِمص ) کودکی . بچگی . صباوت . خردسالی . صبا : از عصر طفولیت به زمان شباب رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 397). او در سن طفولیت ... موسم ضعف رای و نقصان رشد بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class