خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طلال
معنی
(طِ) [ ع . ] (اِ.) جِ طل ؛ باران های ریز.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. بارانهای ریز، نمبارش
۲. خرابه، ویرانه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلال
واژگان مترادف و متضاد
۱. بارانهای ریز، نمبارش ۲. خرابه، ویرانه
-
طلال
لغتنامه دهخدا
طلال . [ طَ ] (اِخ ) موضعی است در شعر ابوالصخر الهذلی : یفیدون القیان مقینات کاطلاءالنعاج بذی طَلال .(از معجم البلدان ).
-
طلال
لغتنامه دهخدا
طلال . [ طِ ] (اِخ ) ذوطِلال ؛ آبی است یا موضعی است به بلاد بنی مُرّة. || اسب ابوسلمان بن ربیعة. (منتهی الارب ).
-
طلال
لغتنامه دهخدا
طلال . [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طَل ّ. (منتهی الارب ).
-
طلال
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِ.) جِ طل ؛ باران های ریز.
-
طلال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ازع . ] (اِ.) جِ طل ؛ جاهای خراب .
-
واژههای مشابه
-
طلال الرشید
لغتنامه دهخدا
طلال الرشید. [ طَ لُرْ رَ ] (اِخ ) طلال بن عبداﷲبن علی الرشید (1238-1283 هَ . ق .). از امراء آل رشید نجد. پدرش وی را در امارت حائل جانشین خویش ساخت و وی بر جوف و خیبر وتیماء و قسمتی از قصیم مستولی شد و از عهده ٔ فرمانروائی نیکو برآمد و راهها ایمن گرد...
-
واژههای همآوا
-
تلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تَلّ] (زمینشناسی) [قدیمی] telāl = تل
-
تلال
لغتنامه دهخدا
تلال . [ ت َ ] (ع اِ) از اتباع است ، یقال : هو الضلال بن التلال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلالة شود.
-
تلال
لغتنامه دهخدا
تلال . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). توده ٔ خاک و توده ٔ ریگ و پشته . (آنندراج ) : در فصل ربیع کلاله ٔ لاله از قلال جبال و یفاع تلال او چون قندیل عقیقین از صوامع رهابین تابان . (سندبادنامه ص 120).
-
تلال
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تل ؛ پشته ها.
-
جستوجو در متن
-
ibn Talal Hussein
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابن طلال حسین