خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلاکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلاکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] talākāri ١. ساختن نقشونگار از طلا در چیزی.٢. شغل و عمل طلاکار.
-
جستوجو در متن
-
مذهب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mozahhab زراندود؛ طلاکاریشده؛ زرکوبیشده.
-
زرکوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zarkubi شغل و عمل زرکوب؛ طلاکوبی؛ طلاکاری.
-
زرکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zarkub ۱. کسی که پیشهاش طلاکوبی یا طلاکاری است.۲. (صفت مفعولی) زرکوبیده؛ چیزی که روی آن طلاکوبی شده.
-
تذهیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazhib ۱. زراندود کردن؛ طلاکاری.۲. تزیین و نقشونگار دادن اوراق کتابهای خطی با آب زر و لاجورد.
-
زرنشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) zarnešān ۱. ویژگی چیزی که بر آن ریزهها یا تارهای زر نشانده باشند؛ مُذهّب: ◻︎ شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب / اسباب قتل نیست اساس تجمل است (زکیندیم: لغتنامه: زرنشان).۲. [قدیمی] طلایی.۳. (اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] کسی که پیشهاش تذهیب و ط...