طلاییفرهنگ فارسی معین(طَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به طلا. 2 - ساخته شده از طلا. 3 - دارای رنگ زرد. 4 - (کن .) بسیار باشکوه .
طلاییفرهنگ مترادف و متضاد۱. زری، زرین، زرینفام، زرینه، زریون ≠ سیمین ۲. به رنگ طلا ۳. پررونق، باشکوه ۴. بسیاردلنشین
نمدارTiliaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از نمداریان درختی بزرگ خزاندار با حدود 30 گونه که در نواحی معتدل شمالی میرویند؛ برگهایشان قلبیشکل و معمولاً نامتقارن است و در کنار پرچمهای گل، فلسی گلبرگمانند وجود دارد
تیلالغتنامه دهخداتیلا. (اِ) چنبر رسن تابی را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). چنبر رسن . (شرفنامه ٔ منیری ).
تلالغتنامه دهخداتلا.[ ت ِ ] (اِ) بمعنی ذهب که فارسیان عربی دان به طاء نوشته اند. از عالم طپیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
رنگ طلاییلغتنامه دهخدارنگ طلایی . [ رَ گ ِ طِ / طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )رنگی است زرد مثل طلا و نسبت آن به رنگ عشاق بدیهی است و شعرای هندی زبان به رنگ معشوق نسبت دهند. (از بهار عجم ) (از آنندراج ). رنگ سفیدی که به زردی زند. و اطلاق آن بر رنگ معشوق نه به اعتبار
پیراهن طلاییyellow jersey,maillot jauneواژههای مصوب فرهنگستاندر دور فرانسه، پیراهنی که در پایان هر مرحله به پیشتاز ردهبندی کلی اعطا میشود و او آن را در مرحلة بعد به تن میکند
رنگ طلاییلغتنامه دهخدارنگ طلایی . [ رَ گ ِ طِ / طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )رنگی است زرد مثل طلا و نسبت آن به رنگ عشاق بدیهی است و شعرای هندی زبان به رنگ معشوق نسبت دهند. (از بهار عجم ) (از آنندراج ). رنگ سفیدی که به زردی زند. و اطلاق آن بر رنگ معشوق نه به اعتبار
موطلاییلغتنامه دهخداموطلایی . [ طَ ] (ص مرکب ) آن که موی به رنگ زر دارد. (یادداشت مؤلف ). زرین موی . گیسوطلایی . دارای موهای زر تار که موی با تارهای زرین دارد. آن که موی سرش به رنگ طلا باشد. و رجوع به گیسوطلایی شود.
بی بی طلاییلغتنامه دهخدابی بی طلایی . [ طَ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
پیراهن طلاییyellow jersey,maillot jauneواژههای مصوب فرهنگستاندر دور فرانسه، پیراهنی که در پایان هر مرحله به پیشتاز ردهبندی کلی اعطا میشود و او آن را در مرحلة بعد به تن میکند