تلبالغتنامه دهخداتلبا. [ ت َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند، پیه گوسفند و گاو و امثال آن باشد. (برهان ). پهلوی ، پیه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
أَجابَ طَلَباًدیکشنری عربی به فارسیبه تقاضايي جواب مثبت داد , تقاضايي را پذيرفت , پاسخ مثبت داد به خواسته اي (تقاضايي)
طالبالغتنامه دهخداطالبا. [ ل ِ ] (اِخ ) ابوطالب کلیم شاعر معروف . رجوع به کلیم و ابوطالب در همین لغت نامه شود.
طلبیلغتنامه دهخداطلبی . [ طَ ل ِ بی ی ] (ع ص نسبی ) با یاء نسبت . نزد علماء علم معانی عبارت است از سخنی که به کسی که متردد در حکمی است القاء شده باشد، مانند آنکه به شخص متردد گوئی : اِن زیداً قائم ٌ، و تأکید در مثل این چنین سخن نیکو باشد. هکذا یستفاد من الاطول فی باب الاسناد الخبری . (کشاف ا
هبةالغتنامه دهخداهبةا. [ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن عرام الربعی الاسوانی و الصعیدی ، مکنی به ابومحمد، ادیب و شاعر معروف مصری ، اهل صعید (مصرعلیا) بود. دیوان اشعارش را خود به ترتیب حروف مرتب کرد به سال 550 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی چ <span c
خادم الطلباءلغتنامه دهخداخادم الطلباء. [ دِ مُطْ طُل َ ] (ع اِ مرکب ) معلم و ادیب و مدرس . (آنندراج ).