طلیعةلغتنامه دهخداطلیعة. [ طَ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از جیش که برای آوردن خبر دشمن و نگاهداری لشکر گماشته شوند. پیش قراول . مقدمةالجیش . طلایه . (مهذب الاسماء) (السامی ). قومی که پیش مقدمه باشد. (دهار). جاسوس . گروهی که پیش فرستند تا از دشمن واقف شود، و آن را طلایه گویند. (منتخب اللغات ). پیشرو
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ل ِ ح َ ] (ع ص ) ناقةٌ طلحة؛ ناقه ٔ مبتلای درد شکم از خوردن طلح . || ارض ٌ طلحة؛ زمین طلحناک . (منتهی الارب ).
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن جعفر، ملقب به الموفق . برادر المعتمد خلیفه ٔ عباسی . رجوع به ابواحمد الموفق طلحة و الموفق باللّه ... شود.
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی ، معروف به طلحةالخیر. یکی از بخشندگان مشهور است . (المعرب جوالیقی ص 102).
طلیعهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پدیدار گشتن، ظاهر شدن ۲. پیشرو، پیشقراول، طلایه، مقدمه سپاه ۳. آغاز، مقدمه ۴. سپیده ۵. اول آفتاب
طلیعهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پدیدار گشتن، ظاهر شدن ۲. پیشرو، پیشقراول، طلایه، مقدمه سپاه ۳. آغاز، مقدمه ۴. سپیده ۵. اول آفتاب