طماچهلغتنامه دهخداطماچه . [ طَ چ َ / چ ِ ] (اِ) سیلی . طپانچه : سمال پدر قبیله ای بدان جهت که شخصی را به طماچه کور کرد. (منتهی الارب ). سالقة؛ زنی که در مصیبت بسیار بانگ کند و روی خود را طماچه زند. (منتهی الارب ).
تمایحلغتنامه دهخداتمایح . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) پیچ پیچان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تمایل . (از اقرب الموارد).
طماحلغتنامه دهخداطماح . [ طِ ] (ع اِمص ) سرکشی ، یُقال : فرس فیه طِماح . || نافرمانی زن از شوی . (منتهی الارب ).
طماحلغتنامه دهخداطماح . [ طَم ْ ما ] (اِخ ) نام مردی از بنی اسد. بعثوه الی قیصر فمحل بامرءالقیس حتی سم . (منتهی الارب ).
طپانچهلغتنامه دهخداطپانچه . [ طَ چ َ / چ ِ ] (اِ) طبانچه . اصلش تپانچه است . سیلی . چک . طپنچه . لطمة. زخم با کف دست . توگوشی . بناغوشی . بناگوشی (در تداول گناباد). طماچه : خان بزاری و بخواری بازگشت از طپانچه لعل کرده روی و ران .