طنزةلغتنامه دهخداطنزة. [ طَ زَ ] (اِخ ) نام شهرکی است به جزیره ٔ ابن عمر و ابراهیم طنزی شاعر از آنجاست . نام شهری است بجزیره ٔ ابن عمر از دیاربکر. (معجم البلدان ). نام قریه ای به دیاربکر. نام دهی است . (منتهی الارب ).
تنجحلغتنامه دهخداتنجح .[ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) روایی خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تنجح الحاجة تنجزها؛ ای طلب قضأها ممن وعده ایاها. (اقرب الموارد).
تنجعلغتنامه دهخداتنجع. [ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) انتجاع . (منتهی الارب ). به طلب آب و علف و نیکویی شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هوازن تنجعت ارضنا. (اقرب الموارد).
تنجهلغتنامه دهخداتنجه . [ ت َ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) شهری معروف در مراکش . (ناظم الاطباء). رجوع به طنجه شود.
تنجهلغتنامه دهخداتنجه .[ ت َ ن َج ْ ج ُه ْ ] (ع مص ) رد کردن . (ناظم الاطباء). بناخوش ترین وجه کسی را رد کردن . (از اقرب الموارد).
تنجیعلغتنامه دهخداتنجیع.[ ت َ ] (ع مص ) اثر کردن علف در ستور و پند سخن در مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اثر کردن دواء و علف و وعظ و خطاب . (از اقرب الموارد).
طنزیلغتنامه دهخداطنزی . [ طَ زی ی ] (ص نسبی ) منسوب به طنزة که قریه ای است بجزیره ای در نواحی میافارقین . (سمعانی ).
ابراهیم طنزیلغتنامه دهخداابراهیم طنزی . [ اِ م ِ طَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. از مردم طنزه که شهرکی است در جزیره ٔ ابن عمر. او عالم وشاعر بوده و در حدود سال 560 هَ .ق . حیات داشته .
مطنزةلغتنامه دهخدامطنزة. [ م َ ن َ زَ ] (ع ص ) بی خیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال هم مطنزة؛ ای جماعة لاخیر فیهم هینة انفسهم علیهم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).