طوافةدیکشنری عربی به فارسیرهنماي شناور , کويچه , روابي , جسم شناور , روي اب نگاهداشتن , شناور ساختن , دسته الوار شناور بر اب , دگل , قايق مسطح الواري , با قايق الواري رفتن يافرستادن
توافیلغتنامه دهخداتوافی . [ ت َ ] (ع مص ) افزون شدن قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).