تولائیانلغتنامه دهخداتولائیان . [ ت َ وَل ْ لا ] (اِ مرکب ) گروهی که به دوستی علی و خاندان و اولاد او تظاهر می کردند. رجوع به سبک شناسی بهار ج 3 ص 255 شود.
تولیانلغتنامه دهخداتولیان . (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سردسیر است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به فارسنامه ٔ ناصری شود.
طویلانلغتنامه دهخداطویلان . [ طَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان در 27 هزارگزی باختر قصبه ٔ اسدآباد و 6 هزارگزی میوله . کوهستانی و سردسیر با 960 تن سکنه . آب آن از قنات
طولانیفرهنگ فارسی عمیددراز: ◻︎ با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی است (سلیم: لغتنامه: طول امل).
طولانیلغتنامه دهخداطولانی . (از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل . بطول . کثیرالطول : قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس که دلنشین نبود گفتگوی طولانی .درویش واله هروی .
طولانیدیکشنری فارسی به انگلیسیagelong, endless, extended, great, lengthy, livelong, long , long-distance, long-lasting, long-winded, macro-, verbose
طولانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. دراز، طویل ۲. دیر ۳. دیرینه، دیرین، مدید ۴. دور، بعید، مسافتزیاد ۵. بسیار، زیاد
خمارویهلغتنامه دهخداخمارویه . [ خ ُ ی َ ] (اِخ ) ابن احمدبن طولون . دویمین تن از بنی طولان که از سال 270 تا 282 هَ . ق . ریاست کرده .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ص 252 نزهةالقلوب ج <span class=
طولانیفرهنگ فارسی عمیددراز: ◻︎ با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی است (سلیم: لغتنامه: طول امل).
طولانیلغتنامه دهخداطولانی . (از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل . بطول . کثیرالطول : قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس که دلنشین نبود گفتگوی طولانی .درویش واله هروی .
طولانیدیکشنری فارسی به انگلیسیagelong, endless, extended, great, lengthy, livelong, long , long-distance, long-lasting, long-winded, macro-, verbose