ظرفیت حملdeadweight, deadweight all told, deadweight cargo capacity, deadweight capacity, deadweight tonnage, total deadweight, deadweight carrying capacity, net capacity, useful capacity, cargo carrying capacityواژههای مصوب فرهنگستانظرفیت کلی کشتی برای حمل محموله، اعم از بار و مسافر و آذوقه و آب شیرین و سوخت و خدمه و تجهیزات کشتی، تا جایی که خط شاهین آن در حد مجاز قرار گیرد
جیرفتلغتنامه دهخداجیرفت . [ رُ ] (اِخ )شهری است بکرمان که در خلافت عمر (رض ) مفتوح شد. (منتهی الارب ). نیم فرسنگ اندر نیم فرسنگ است . جایی آبادان و بسیارنعمت و ایشان را رودی است تیز همی رود بانگ کنان و آب وی چندان است که شست آسیا بگرداند و اندرجویهای این خاک زر یابند. (حدود العالم ). یکی از شه
ظرفیتلغتنامه دهخداظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) گنجایش . بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّة.- ظرفیت الکتریکی ؛ مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
بازده ظرفیت حملdeadweight efficiencyواژههای مصوب فرهنگستاننسبت ظرفیت حمل درنظرگرفتهشده در طراحی کشتی به مقدار باری که جابهجا میشود
ظرفیت حملونقل هواییairlift capabilityواژههای مصوب فرهنگستانظرفیت سامانۀحمل ونقل هوایی هنگامی که از ظرفیت کامل خود ازنظر تعداد مسافران و وزن و جابه جایی محموله در هر نوبت، به یک مقصد مشخص استفاده کند
مقیاس ظرفیت حملdeadweight scale, displacement scaleواژههای مصوب فرهنگستانجدولها و نمودارهایی که نشاندهندۀ مقدار بار بارگیریشده برحسب تن با توجه به موجودی سوخت و دیگر عوامل و نیز آبخور کشتی در آب شور یا شیرین است
نسبت ظرفیت حملdeadweight ratio,deadweight displacement coefficientواژههای مصوب فرهنگستاننسبت ظرفیت حمل به میزان جابهجایی آبخور در حالت بارگیریشده
تایر کمبارlight load, LL, light load tyreواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تایر سواری که ظرفیت حمل بار آن کمتر از تایر بارمتعارف است
اضافهبارگذاریoverloadingواژههای مصوب فرهنگستانبارگذاری تایر بیش از ظرفیت حمل بار نوشتهشده بر روی دیوارۀ آن
تایر پُربارextra load, XL, extra load tyre, reinforced tyre, RFواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تایر سواری که بیشینۀ فشار باد آن میتواند بیش از تایرهای بارمتعارف باشد و به همین دلیل، ظرفیت حمل بار آن بیشتر است
هواگَرد چندمنظورهutility aircraftواژههای مصوب فرهنگستانهواگَردی با توانایی جولان محدود و ظرفیت حمل بارِ مفید کم، برای انجام مأموریتهای متنوع
ظرفیتلغتنامه دهخداظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) گنجایش . بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّة.- ظرفیت الکتریکی ؛ مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
ظرفیتفرهنگ فارسی معین(ظَ یَّ) (مص جع .) مأخوذ از عربی به معانی 1 - گنجایش ، تحمل . 2 - استعداد، قوه .
واحد ظرفیتلغتنامه دهخداواحد ظرفیت . [ ح ِ دِ ظَ فی ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش ظرفیت اشیاء به کار میرود واحد اصلی ظرفیت در دستگاه S.T.M لیتر (L<
بی ظرفیتلغتنامه دهخدابی ظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ص مرکب ) بدون گنجایش . بی استعداد. بی قوت . || آنکه تحمل شداید یا خوشبختی را ندارد. رجوع به ظرفیت شود.
ظرفیتلغتنامه دهخداظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) گنجایش . بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّة.- ظرفیت الکتریکی ؛ مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
بار زیر ظرفیتless-than-carload, LCLواژههای مصوب فرهنگستانباری که مقدار آن کمتر از مقدار لازم برای تکمیل ظرفیت یک واگن است