حاربلغتنامه دهخداحارب . [رِ ] (اِخ ) موضعی است در حوالی دمشق ، بحوران شام و نزدیک مرج الصفر، از سرزمین قضاعه . (معجم البلدان ).
هاربلغتنامه دهخداهارب . [ رِ ] (ع ص ) گریزنده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : در جهان روح هر سه منتظرگه ز صورت هارب و گه مستقر. مولوی (مثنوی ).|| از آب بازگردنده . (از اقرب الموارد) (من
عاربةلغتنامه دهخداعاربة.[ رِ ب َ ] (ع ص ) عرب خالص را گویند. عرب عاربة، مقابل عرب مستعربه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عرب عاربهلغتنامه دهخداعرب عاربه . [ ع َ رَ ب ِ رِ ب َ ] (اِخ ) نست شناسان همه ٔ اقوام عرب را بدو شجره ٔ بزرگ تقسیم کرده اند: عربهای جنوبی (از یمن ) و عربهای شمالی . عربهای یمن یا قحطانی که از یک شاخه ٔ اصلی یا یک شجره انداعم از حمیریها و سبائیها و معینی ها و قتبانیها و حضرموتیها باضافه ٔ بنوکهلان
عاربةلغتنامه دهخداعاربة.[ رِ ب َ ] (ع ص ) عرب خالص را گویند. عرب عاربة، مقابل عرب مستعربه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).