عاقولفرهنگ فارسی عمید۱. قسمت معظم دریا و موج آن.۲. پیچوخم رودبار.۳. زمین بینشان که در آن راه به جایی نمیبرند.۴. کار پوشیده و درهم.۵. خارشتر.
عاقوللغتنامه دهخداعاقول . (اِخ ) دهی است در موصل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || دیر عاقول ؛ شهری است بین مدائن و نعمانیه و فاصله ٔ آن تا بغداد 15 فرسنگ است . (منتهی الارب ). رجوع به دیرعاقول شود.
عاقوللغتنامه دهخداعاقول . (ع اِ) معظم دریا یا موج آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || اطراف وادی و نهر. (اقرب الموارد). || رودبار کژ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جوی کژ. || ریگ توده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کار پوشیده . || زمین بی علم و نشان . || گیاهی است که شتر خورد.
هاکوللغتنامه دهخداهاکول . (اِ) از جمله سمیات است و آن را مرگ موش گویند و به عربی تراب الهالک و سم الفار خوانند، و اهل عمل آن را زرنیخ سفید نامند. (برهان ). سم الفار ومرگ موش که زرنیخ سفید نیز گویند. (ناظم الاطباء).
عاقل عاقللغتنامه دهخداعاقل عاقل . [ ق ِ ل ِ ق ِ ] (ص مرکب ) خردمند کامل عیار. تمام عاقل . عاقل که از قانون خرد بهیچوجه یکسو نشود : خاقانی از این راه دورنگی بکران باش یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .خاقانی .
عاقولیلغتنامه دهخداعاقولی . (ص نسبی ) منسوب است به دیر عاقول که شهری است در پانزده فرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی ). رجوع به عاقول و به دیرعاقول شود.
عاقولاءلغتنامه دهخداعاقولاء. (اِخ ) نام کوفه است در تورات . (منتهی الارب ). یاقوت نویسد: این نام رادر اشعار بنی مازن بخط دقاق چنین یافتم : اقام بعاقولاء منا فوارس کرام اذا عد الفوارس و الرجل .(معجم البلدان ).
عاقولیلغتنامه دهخداعاقولی . (ص نسبی ) منسوب است به دیر عاقول که شهری است در پانزده فرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی ). رجوع به عاقول و به دیرعاقول شود.
عواقیللغتنامه دهخداعواقیل . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عاقول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عاقول شود.- عواقیل الامور ؛ کارهای سخت و درهم پیچیده . (آنندراج ). پیچیدگی و درهم برهمی کارها. (ناظم الاطباء).
حسانلغتنامه دهخداحسان .[ حَس ْ سا ] (اِخ ) قریه ای است میان واسط و دیر عاقول و آن را قرنا ام حسان نیز گویند. (معجم البلدان ).
بیزغلغتنامه دهخدابیزغ . [ ب َ زَ ] (اِخ ) قریه ای است از دیر عاقول از اعمال عراق ، و گویند متنبی در آنجا کشته شد. (از مراصدالاطلاع ) (از یادداشت مؤلف ). رجوع به بیوزاء شود.
عاقولاءلغتنامه دهخداعاقولاء. (اِخ ) نام کوفه است در تورات . (منتهی الارب ). یاقوت نویسد: این نام رادر اشعار بنی مازن بخط دقاق چنین یافتم : اقام بعاقولاء منا فوارس کرام اذا عد الفوارس و الرجل .(معجم البلدان ).
عاقولیلغتنامه دهخداعاقولی . (ص نسبی ) منسوب است به دیر عاقول که شهری است در پانزده فرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی ). رجوع به عاقول و به دیرعاقول شود.
دیرالعاقوللغتنامه دهخدادیرالعاقول . [ دَ رُل ْ ] (اِخ ) نام محلی است به اندلس و از آنجاست ابوالحسن علی بن ابراهیم بن خلف دیر عاقولی مغربی که در مکه روایت حدیث میکرد. (از معجم البلدان ).
دیرالعاقوللغتنامه دهخدادیرالعاقول . [ دَرُل ْ ] (اِخ ) این دیر بین مدائن کسری و نعمانیة واقع است فاصله ٔ آن تا بغداد 15 فرسخ است و سابق بر ساحل دجله بود ولی حالا یک میل تا دجله فاصله دارد. زمانی که نهروان آباد بود نزدیک این دیر شهر آبادی بود وبازارهائی داشت ولی اکن