آوازه خوانلغتنامه دهخداآوازه خوان . [زَ / زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه شغلش خواندن آواز است . مُغنی . خواننده . قوال . خنیاگر. || مغنیه . مطربه . عالمه . قینه (چون خواننده زن باشد).
لبنیلغتنامه دهخدالبنی . [ ل ُ نا ] (اِخ ) نام دختری ادیبه از مردم اندلس ، مشهور به زیبائی و عالم بعلم صرف و حساب و شعر و دیگر فنون ادب و حسن خط و از کتاب حکم بن عبدالرحمن الثالث . (قاموس الاعلام ترکی ). زرکلی در الاعلام بنقل از بغیةالوعاة (ص 383) آرد: لبنی (و
ادکسیلغتنامه دهخداادکسی . [ اُ دُ ] (اِخ ) ماکرامبلی تیسا، یعنی دختران ژان ماکرامبلی تس ملکه ٔ روم شرقی در مائه ٔ یازدهم . وی زوجه ٔ کنستانتین یازدهم ، دوکا بود و بهنگام مرگ امپراطور او را عنوان نایب السلطنه ٔ میشل هفتم دادند و وی سوگند یاد کرد که شوی دیگر نکند. ولی بعلت مخاطراتی که برای امپرا
معالمةلغتنامه دهخدامعالمة. [ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی به علم نورد کردن . (المصادر زوزنی ). نبرد کردن در علم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مبارزه کردن در علم با کسی و از او عالمتر بودن . (از اقرب الموارد).