خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عالی جناب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عالی جناب
/'ālije(a)nāb/
معنی
۱. عنوانی احترامآمیز در خطاب به کسانی که مقام و رتبۀ بلند دارند.
۲. (اسم) آستانۀ بلند؛ آستان رفیع.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
بزرگوار، والاگاه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عالی جناب
فرهنگ واژههای سره
بزرگوار، والاگاه
-
عالی جناب
لغتنامه دهخدا
عالی جناب . [ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) لقبی است احتراماً که وزیران و بزرگان را بدان خطاب کنند.
-
عالی جناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'ālije(a)nāb ۱. عنوانی احترامآمیز در خطاب به کسانی که مقام و رتبۀ بلند دارند.۲. (اسم) آستانۀ بلند؛ آستان رفیع.
-
عالی جناب
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - آستانة بلند، آستان رفیع . 2 - عنوانی که هنگام خطاب افراد محترم به کار می رود.
-
واژههای مشابه
-
عالی!
دیکشنری فارسی به انگلیسی
bravo, excellent
-
عالي
دیکشنری عربی به فارسی
قوي , سنگين , ارجمند , رفيع , عالي , بلند , بزرگ , بلند پايه , مغرورانه , باصداي بلند , بلند اوا , پر صدا , گوش خراش , زرق وبرق دار , پرجلوه , رسا , مشهور
-
دانشسرای عالی
لغتنامه دهخدا
دانشسرای عالی . [ ن ِ س َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دارالمعلمین عالی . دوره ٔ فوق دیپلم و معادل دانشکده است خاص آموزش وپرورش دبیران . || (اِخ ) مؤسسه ٔ خاص آموزش و پرورش دبیران هم اکنون در طهران دائر است و در حقیقت جانشین دارالمعلمین عالی سابق ا...
-
برام عالی
لغتنامه دهخدا
برام عالی . [ ب َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عالی و جمالی هفت لنگ (بختیاری ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
-
چم عالی
لغتنامه دهخدا
چم عالی . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد که در 18 هزارگزی شمال شهرکرد و یک هزارگزی راه پل زمانخان به سامان واقع است . دامنه ٔ کوه و هوایش معتدل است و 258 تن سکنه دارد. آبش از زاینده رود. محصولش غلات و برنج . شغل اهالی زراع...
-
جنس عالی
لغتنامه دهخدا
جنس عالی . [ ج ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنکه فوق جمیع اجناس باشد چون جوهر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). جنس را جنسی دیگر تواند بود بر بالای او، که او نسبت به آن جنس نوعی بود. و همچنین در تحت او نوعی تواند بود که به نسبت با مرتبه ٔ د...
-
جام عالی
لغتنامه دهخدا
جام عالی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : فرنگی صفت جام عالی بده اگر میدهی پرتگالی بده . ملاطغرا (از آنندراج ).جام شهریاری . (آنندراج ). رجوع به جام شهریاری شود.
-
جبل عالی
لغتنامه دهخدا
جبل عالی . [ ج َ ب َل ِ عا ] (اِخ ) میانه ٔ قریه ٔ بم و بلوک سیراف است .
-
صفت عالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← صفت برترین
-
عالی رتبه
فرهنگ واژههای سره
بلند پایه، والا جایگاه