حکش عکشلغتنامه دهخداحکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
متعاکسلغتنامه دهخدامتعاکس . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) سرنگون و برگردنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاکس شود.
تعاکسلغتنامه دهخداتعاکس . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) نزد محاسبان مترادف با معنی عکس است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به عکس شود.