عباءلغتنامه دهخداعباء. [ ع َ ] (ع اِ) پوششی است از پشم پیش شکافته که بر روی لباس پوشند. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ).- آل عباء ؛ اصحاب کساء. پنج تن . و آنان پیغمبر اسلام (ص )، علی (ع )، فاطمه (ع ) حسن (ع ) و حسین (ع )اند. رجوع به آل عب
بوژی کِشندهtractive bogie, motored bogieواژههای مصوب فرهنگستانبوژی موتورداری که چرخ- محورهای آن هریک بهتنهایی یا بهطور مشترک ازطریق یک جعبهدنده به حرکت درمیآید
بوژی موتوردارpowered bogie, motor bogieواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بوژی که دارای نیروی محرک یا موتور است و معمولاً در قطارهای خودکِشَند به کار میرود
بوژیbogie 1, truckواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای شامل چهار یا شش چرخ که بهصورت جفت در زیر وسیلۀ نقلیۀ ریلی طویل نصب میشود و ازطریق لولایی مرکزی حرکت و انعطاف وسیلۀ نقلیۀ را در پیچها تسهیل میکند
بوژی خودفرمانself steering bogieواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بوژی که از اتصال انعطافپذیر مجموعۀ چرخـ محورها با قاب بوژی تشکیل میشود و جهت محورها را با شعاع انحنای پیچ هماهنگ میکند
بوژی سهتکهthree piece bogieواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بوژی متشکل از دو قاب کناری و یک تیر عرضی معلق
عباءةدیکشنری عربی به فارسیردا , عبا , جبه , خرقه , پنهان کردن , درلفافه پيچيدن , برامدن , حريف شدن , از عهده برامدن , شنل زنانه , بالا پوش , پوشش , کلا ه توري
عباءةلغتنامه دهخداعباءة. [ ع َ ءَ ] (ع اِ) نوعی از گلیم . ج ، عباآت . (منتهی الارب ). عباء. (اقرب الموارد). و رجوع به عباآت و عباء شود.
اعبیةلغتنامه دهخدااعبیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ عبا. ج ِ عَباء، بمعنی گلیم خطدار. گول گران . ثقیل الجسم . فربه . (ناظم الاطباء).
عبایةلغتنامه دهخداعبایة. [ ع َ ی َ ] (ع اِ) نوعی از گلیم . (منتهی الارب ). نوعی از پوشیدنی که روی جامه ها پوشند. (اقرب الموارد). عباء. || (ص ) مرد جافی گران جسم . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
ردالغتنامه دهخداردا. [رِ ] (از ع ، اِ) مخفف رداء. بالاپوش و عبا و خرقه . (ناظم الاطباء). آنچه روی لباس ها پوشند همچون جبه و عباءة (عباء). (از اقرب الموارد). چادر و هر لباسی که همه ٔ بدن را بپوشاند. (ناظم الاطباء). چادر که بر دوش گیرند. (غیاث اللغات از منتخب اللغات ) :
عباءةدیکشنری عربی به فارسیردا , عبا , جبه , خرقه , پنهان کردن , درلفافه پيچيدن , برامدن , حريف شدن , از عهده برامدن , شنل زنانه , بالا پوش , پوشش , کلا ه توري
عباءةلغتنامه دهخداعباءة. [ ع َ ءَ ] (ع اِ) نوعی از گلیم . ج ، عباآت . (منتهی الارب ). عباء. (اقرب الموارد). و رجوع به عباآت و عباء شود.
لعباءلغتنامه دهخدالعباء. [ ل َ ](اِخ ) نام شوره زاری است معروف به ناحیه ٔ بحرین برابر قطیف ، کنار دریای عمان و در آن سنگ نرم باشد... و سبب تسمیه ٔ آن به این نام آن است که هر رودبار در آن به بازی پرداخته ، یعنی جریان یافته و منسوب بدان لعبانی است ، چون : صنعاء و صنعانی . (از معجم البلدان ).
لعباءلغتنامه دهخدالعباء. [ ل َ ] (اِخ ) زمین درشتی است بالای حمی از آن بنی زنباع از عبدبن ابی بکربن کلاب . (از معجم البلدان ).