عثرةدیکشنری عربی به فارسیقدم اشتباه وغلط , اشتباه در قضاوت , فشردن , له کردن , چلا ندن , فشار دادن , اب ميوه گرفتن , بزورجا دادن , زور اوردن , فشار , فشرده , چپاندن
عثرةلغتنامه دهخداعثرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) عثرت . رجوع به عثرت شود. || شکوخه . (منتهی الارب ).لغزش . || جهاد و جنگ . (اقرب الموارد). و منه لا تبدأهم بالعثرة. (اقرب الموارد). ج ، عثرات .
حترةلغتنامه دهخداحترة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) چیزی اندک . || پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند هرگاه از زمین بلند باشد. ج ، احتار. || فراهم آمدنگاه هر دو کنج دهان . || مهمانی بنای نو. || جای سر بروت بریدن از لب . (منتهی الارب ).
حتیرهلغتنامه دهخداحتیره . [ ح َ رَ ] (ع اِ) مهمانی بنای نو. حُترَه . وکیره . || بوریاکوبی . (مهذب الاسماء).
دعثرةلغتنامه دهخدادعثرة. [ دَ ث َ رَ ] (ع مص ) ویران کردن و شکستن بنا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
قعثرةلغتنامه دهخداقعثرة. [ ق َ ث َ رَ ] (ع مص ) از بیخ برکندن چیزی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جعثرةلغتنامه دهخداجعثرة. [ ج َ ث َ رَ ] (ع مص ) فراهم آوردن متاع را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراهم آوردن و گرد کردن هر چیزی .
بعثرةدیکشنری عربی به فارسیجغ جغ يا تلق تلق کردن , صداي بهم خوردن اشيايي مثل بشقاب , پراکندن , پخش کردن , ازهم جدا کردن , پراکنده وپريشان کردن , افشاندن , متفرق کردن