لغتنامه دهخدا
عجار. [ ع َ ج جا ] (ع ص ) آنک گلوله ٔ خمیر را بخورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه عجاجیر خورد. (اقرب الموارد). رجوع به عجاجیر شود. || کشتی گیری که پهلوی وی را کسی به زمین نتواند کرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشتی گیری که پای خود رابه پای حریف پیچیده و بر ز