عجروزلغتنامه دهخداعجروز. [ ع ُ ] (ع اِ) عُجْرور. خطی که از باد بر ریگ پیدا گردد. ج ، عَجاریز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
اجرازلغتنامه دهخدااجراز. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَرْز و جِرْز و جُرز. || ارض اجراز؛ بصیغه ٔ جمع بمعنی ارض جُرز است . زمین بی نبات . (منتهی الارب ). || طوت الحیة اجرازها؛ پیچید و درنوردید مار جسم خود را. (منتهی الارب ).
اجرازلغتنامه دهخدااجراز. [ اِ ] (ع مص ) لاغر گردیدن : اجرزت الناقة. || بقحط و خشک سال رسیدن : اجرز فلان ؛ اذا اَمحَل َ. (منتهی الارب ). || مضطر کردن بسوی سختی ، ومنه المثل : اجرزنی و ابتغی النوافل . (منتهی الارب ).
ازرشلغتنامه دهخداازرش . [ ] (اِخ ) خلیجی در بحرالروم : از آن [ دریای روم ] خلیجی بناحیت شمال کشاند نزدیک رومیه ، طول آن پانصدمیل و آنرا ازرش میخوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 473). ابن رسته کلمه را ((اذریس )) (ص 85) و ابن خر