عجلونلغتنامه دهخداعجلون . [ ع َ ] (اِخ ) (گوساله مانند) یکی از شهرهای آموریان که در یهودا بود. و فعلاً آن را عجلان گویند و آن تلی است که به مسافت ده میل بشمال شرقی غزه واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
عجلونلغتنامه دهخداعجلون . [ع َ ] (اِخ ) پادشاه موآبیان که 18 سال بنی اسرائیل رابنده ٔ خود گردانید و با عمونیان و عمالقه معاهده نموده ، اریحا را مفتوح ساخته ، در آنجا ساکن شد تا وقتی که اهود وی را به قتل رسانید. (قاموس کتاب مقدس ).
حجلانلغتنامه دهخداحجلان . [ ح َ ج َ ] (ع مص ) جهجهان رفتن زاغ . برجستن مرغ و پندی و شتر پی کرده در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || برجستن در رفتن به یک پای . لی لی کردن . || دیر نهادن پای برداشته را در رفتن . || خرامیدن .
حظلانلغتنامه دهخداحظلان . [ ح َ / ح َ ظَ ] (ع مص ) رفتار خشمناک . مانند خشمناک رفتن . مشی الغضبان و هو اَن یکف بعض مشیه . (تاج المصادر بیهقی ).
حظلانلغتنامه دهخداحظلان . [ ح ِ / ح َ ظَ ] (ع مص ) بازداشتن از حرکت . || بازداشتن از تصرف . حجر. || باز داشتن از رفتن . حظل . (منتهی الارب ).
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ )محمدبن عبداﷲبن قاضی عجلون . رجوع به محمد... شود.
شامیةلغتنامه دهخداشامیة. [ می ی َ ] (اِخ ) قبیله ای است ساکن در قریه ٔ مزار از بخش بنی عبید در منطقه ٔ عجلون از دیهای سوریه . (از معجم قبایل العرب ).
عامرلغتنامه دهخداعامر. [ م ِ ] (اِخ ) عشیره ای است که در زمانهای قدیم به ناحیه کورة به منطقه ٔ عجلون سکونت داشته و اکنون در قراء رحابا و کفرالماء پراکنده اند. (از معجم قبائل العرب ).
شبیلاتلغتنامه دهخداشبیلات . [ ش َ ](اِخ ) بطنی است از هلالات یکی از عشایر طفیلة در منطقةالکلرک که یک شاخه از آن به نام شلول در قریه ٔ دوقرة در عجلون باشد. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581).