ردیابی کمکدارaided trackingواژههای مصوب فرهنگستانردیابی هدف متحرک در زاویه یا ارتفاع یا مسافتی معین با استفاده از سازوکار ردیابی راداری یا لیزری یا بصری یا حرارتی یا ترکیبی از آنها
چَفتۀ هوبَریshoulder arch 1, caernarvon arch 1, square-headed trefoil arch 1, shoulder-headed arch 1واژههای مصوب فرهنگستانصورت ساختهشدۀ قوس هوبَری
قوس هوبَریshoulder arch 2,caernarvon arch 2,square-headed trefoil arch 2,shoulder -headed arch 2واژههای مصوب فرهنگستانقوسی متشکل از سه بخش شامل دو شانه و یک تاج که تاج آن از شانهها آشکارا منفک است
اعداد مرکبلغتنامه دهخدااعداد مرکب . [اَ دِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل عدد فرد. بیرونی آرد: این آن است که او را دو عدد یا بیشتر بشمرند. و او را پاره ها بود جز به همنام ، چون شش که او را بشش بار بشمرد و شش یک او باشد. و دو او را به سه بار بشمرد و سه یک او باشد. و سه او را بدو بار ب
تاهلغتنامه دهخداتاه . (اِ) عدد فرد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). عدد فرد را هم گفته اند که در مقابل جفت است . (برهان ). بمعنی تاه یعنی طاق که عدد فرد باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). || فرد و یک و تک . (فرهنگ نظام ) : بسا شها که نیارد ز خرد جوی
عددفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد رقم، نماد، شماره، نمره، امتیاز، درجه، رتبه، ردیف عده، تعداد، حساب، شمار، آمار، شماره، رقم، دانه عدد طبیعی، عدد حسابی، عدد صحیح، عدد گویا (حقیقی، گنگ، موهوم، مختلط، گرد)، اعدادمتباین عدد اول، عدد فرد، عدد زوج، طاق، جفت عدد رومی، عدد عربی سیستم (مبنای) دهدهی (دودویی، ...) متغیر، مجهول، اِک
اصملغتنامه دهخدااصم . [ اَ ص َم م ] (ع ص ، اِ) کر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 65) (مؤیدالفضلا) (مهذب الاسماء). در لغت ضد سمیع است . (از معجم البلدان ). کر را گویند. (سمعانی ). کر و ناشنوا. (غیاث ) (آنندراج ). کر و سخن ناشنو. ج ، صُم ّ، صُمّان . (منتهی الارب )
ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پهلوی ، «ماهیک » . هندی باستان ، «مستیه » (ماهی ). کردی ، «ماسی » . بلوچی ، «ماهی » ، «ماهیگ » ،«ماهیغ» . افغانی ، «م
عددفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) کلمهای که شماره را بیان میکند.۲. شماره؛ تعداد.۳. [عامیانه، مجاز] کسی که بتوان به او توجه یا اعتنا کرد؛ فرد مهم: تو پیش او عددی نیستی.= عدد صحیح: (ریاضی) عدد اصلی؛ هر یک از عددهای ۴، ۳، ۲، ۱، و...= عدد ترتیبی: (ریاضی) نشاندهندۀ مرتبۀ یک چیز در یک جمع است: یکم، دو
عددلغتنامه دهخداعدد. [ ع َ دَ ] (ع اِ) شمار. || شمار گروه . || سالهای عمر کسی که بشمارند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) شمار کردن . (منتهی الارب ). احصاء کل شی ٔ علی سبیل التفصیل . (تعریفات جرجانی ).
حرف تکریر عددلغتنامه دهخداحرف تکریر عدد. [ ح َ ف ِ ت َ ری رِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف توزیع. رجوع به حرف توزیع شود.
حرف عددلغتنامه دهخداحرف عدد. [ ح َ ف ِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس آنرا چنین نامیده است : و آن حرفی است که عدد اصلی را به عدد ترتیبی بدل سازد. رجوع به حرف ترتیب شود.
زایدالعددلغتنامه دهخدازایدالعدد. [ ی ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) زائدالعدد. کوکبی که از ذروة به حضیض آید.
متعددلغتنامه دهخدامتعدد. [ م ُ ت َ ع َدْ دِ ] (ع ص ) زیاده زاید از هزار. (آنندراج ). بسیار و زیاده بر ده هزار. (ناظم الاطباء). || فراوان : در پیرامنش بواسطه ٔ دره ها، جای نزول لشکر وخیام متعدد نیست . (ظفرنامه ٔ یزدی ج 2 ص <span class="h
متمعددلغتنامه دهخدامتمعدد. [ م ُ ت َ م َ دِ ] (ع ص ) دار متمعدد، خانه ٔ دور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بعید. (ذیل اقرب الموارد). || خوراک و پوشاک درشت . (ناظم الاطباء).