عدودیکشنری عربی به فارسیدشمن , عدو , خصم , دشمن کردن , الهه انتقام , کينه جويي , انتقام , قصاص , دوسرعت , با حداکثر سرعت دويدن
عدولغتنامه دهخداعدو. [ ع َ دُوو ] (ع ص ) دشمن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و در فارسی بدون تشدید واو بکار رفته است . بدخواه . خلاف صدیق . مقابل دوست . ج ، اَعداء : کنون کاین سپاه عدو گشت پست از این پس ز کشتن بداریددست . دقیقی .<
عدولغتنامه دهخداعدو. [ ع َدْوْ ] (ع مص ) دویدن اسب . (منتهی الارب ). || دویدن خواستن اسب . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). || ستم کردن بر کسی . || درگذشتن از حد. || بازگردانیدن و مشغول کردن از کار. || برجستن به سر کسی . || تجاوز کردن . || درگذشتن از کار و ترک دادن . (از اقرب الموارد) (منتهی ال
عدولغتنامه دهخداعدو. [ ع ِدْوْ ] (ع اِ) درازی و پهنای چیزی . || حد و نهایت چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || سنگ تنک که بدان چیزی را پوشند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عداء.
جُرم حدّیhudud crimeواژههای مصوب فرهنگستانتخطی از قوانین اسلامی که شامل جرایمی مانند سرقت و زنای محصنه و لواط و مصرف الکل است
خدمات عادیregular transit services, all-day transit servicesواژههای مصوب فرهنگستانخدمات خطوط حملونقل عمومی در غالب ساعتهای روز که معمولاً بین 16 تا 18 ساعت است متـ . خدمات عادی حملونقل عمومی
معدولغتنامه دهخدامعدو. [ م َ دُوو ] (ع ص ) ستمدیده . مَعدی ّ نیز مانند آن است و گویند هو معدو علیه و معدی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).