عذراءلغتنامه دهخداعذراء. [ ع َ ] (اِخ ) بنت شاهنشاه بن ایوب و دختر برادر سلطان سلاح الدین ایوبی است و المدرسة العذرائیة از آثار او است به دمشق . وی به سال 593 هَ . ق . بدمشق درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
عذراءلغتنامه دهخداعذراء. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است به غوطه ٔ دمشق از اقلیم خولان و بدان مناره ای است و حجربن عدی الکندی بدانجا بقتل رسید و قبرش آنجاست . (از معجم البلدان ).
عذراءلغتنامه دهخداعذراء. [ ع َ ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ وامق که بر او عاشق بود و آن کنیزکی بود بکر ودوشیزه . (برهان ) (آنندراج ). در اشعار و روایات پارسی از او نام بسیار برده شده است ، بیشتر بصورت عذرا بی همزه ٔ آخر. منظومه ٔ «وامق و عذرا» را عنصری در بحرمتقارب سروده بوده است که ابیاتی از آن باقی
عذراءلغتنامه دهخداعذراء. [ ع َ ] (ع ص ) بکر. (برهان ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، عَذاری . و عَذاری ̍ و عَذراوات . دوشیزه . (منتهی الارب ). دختر دست نخورده ٔ غیرمدخوله : یک رضای شاه شاه آمد عروس طبع رااز کرم کابین عذرا برنیاید بیش از این . <p class
عَذاراAdharaواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ اپسیلون کلب اکبر با قدر 1/5 که غول درخشانی از ردۀ ب2 به فاصلۀ 570 سال نوری از زمین است متـ . اپسیلون کلب اکبر Epsilon Canis Majoris
جلورفتheadreachواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مسافتی که شناور پس از خاموش کردن موتورهای اصلی یا فرمان تمامبهعقب تا توقف کامل طی میکند
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای زنان عرب و از جمله زوجه ٔ فرزدق که او به وی تشبیب کند. وی دخت زیق بن بسطام بن قیس بن مسعود از بنی ذهل بن شیبان است . داستان او و فرزدق و جریر در النقائض صص 803 - 819 آمده
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث احدر. زنی که یک را دو بیند. حولاء. و هو نعت حسن للخیل . || زمین نشیب .
حضراءلغتنامه دهخداحضراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بیشی گیرد و بی باکی کند در خوردن و نوشیدن . (از منتهی الارب ).
پور عذراءلغتنامه دهخداپور عذراء. [ رِ ع َ ] (اِخ ) مراد عیسی بن مریم است . رجوع به عیسی شود. || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب انگوری .
وادی عذراءلغتنامه دهخداوادی عذراء. [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ناحیه ٔ سرسبزی است در سرقسطه ٔ اندلس که از باغها و اشجار زیبا احاطه شده است . (از الحلل السندسیة ج 1 ص 191).
اصابع عذراءلغتنامه دهخدااصابع عذراء. [ اَ ب ِ ع ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصابعالعذاری شود.
پور عذراءلغتنامه دهخداپور عذراء. [ رِ ع َ ] (اِخ ) مراد عیسی بن مریم است . رجوع به عیسی شود. || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب انگوری .
خدالعذراءلغتنامه دهخداخدالعذراء. [ خ َ دْ دُ ل ْ ع َ ] (اِخ ) نام کوفه است . (از منتهی الارب ). یاقوت به نقل از کتاب ساجی میگوید: علت نامیدن کوفه به این اسم نزهت و خوش آب و هوایی و خوبی میوه های آنجا است .
مدینةالعذراءلغتنامه دهخدامدینةالعذراء. [ م َ ن َ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) لقب شهر سیستان است . رجوع به سیستان در این لغتنامه و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 11 و سبک شناسی ج 3 ص 84 شود :</spa
دیرالعذراءلغتنامه دهخدادیرالعذراء. [ دَ رُل ْ ع َ ] (اِخ ) در شهرقاهره در محله ٔ زویله واقع است و بنای آن بعد از قرن پنجم میلادی است . (از الموسوعة العربیة المیسرة).