عرنددلغتنامه دهخداعرندد. [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) سخت و رست . (منتهی الارب ). صلب و شدید. (از اقرب الموارد). عَرِد.عُرُدّ. عُرُند. عُرَند. رجوع به عرد و عرند شود.
عرندلغتنامه دهخداعرند. [ ع ُ رُ / ع ُ رَ ] (ع ص ) صلب و شدید. (از اقرب الموارد). درشت و رست ، گویند وتر عرند. و هم وزن آن جز کلمه ٔ «ترنج » یافت نشود. (از منتهی الارب ). عَرِد. عُرُدّ. عَرندند. رجوع به عرد و عرندد شود.