لغتنامه دهخدا
عروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن حزام بن مهاجر ضنی ، از بنی عذرة. شاعر بود و نسبت به دخترعم خود «عفراء» عشق میورزید، عروة و عفراء در یک منزل پرورش یافتند زیرا پدرعروة آنگاه که وی خردسال بود درگذشت و عم او سرپرستی وی را بعهده گرفت . و چون عروه بسن رشد رسید از عفراء خواستگاری کرد