اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
حران یرانلغتنامه دهخداحران یران . [ ح َرْ را ی َرْ را ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) حران یران از اتباع است . (مهذب الاسماء) (معجم البلدان ). رجوع به حَرّان شود.
مباهاةدیکشنری عربی به فارسینوعي انحرافات جنسي که دران شخص بوسيله نشان دادن الت جنسي خود احساسات شهواني رافرومينشاند , عريان گراءي , به رخ کشيدن , باليدن , خراميدن , جولا ن دادن , خودنمايي , جلوه
عریانلغتنامه دهخداعریان . [ ع ُرْ ] (اِخ ) دهی از دهستان خورشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 635 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه ، گردو و بادام است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
عریانلغتنامه دهخداعریان . [ ع ُرْ ] (اِخ ) قلعه ای است به مدینه و ریگ توده ای . (منتهی الارب ). نام ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه . (ناظم الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآن ِ بنی النجار از خزرج ، در صقعالقبلة از آل النضر، از قوم انس بن مالک . (از معجم البلدان ).
عریانلغتنامه دهخداعریان . [ ع ُرْ ] (اِخ ) لقب باباطاهر، عارف و شاعر معروف همدان در قرن پنجم است . رجوع به باباطاهر شود.
چشم عریانلغتنامه دهخداچشم عریان . [ چ َ / چ ِ م ِ ع ُرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً کنایه از چشم نابیناست : سواد هند خاطرخواه باشد بیکمالان رانماید خانه ٔ تاریک روشن چشم عریان را.حضرت شیخ (از آنندراج ).</p
شعریانلغتنامه دهخداشعریان . [ ش ِ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو ستاره ٔ شعری یعنی شعری العبور و شعری الغمیصاء. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). اختاسهیل . شعرای شامی و شعرای یمانی : چو پاسی از شب دیرنده بگذشت برآمد شعریان از کوه موصل . <p class
نذیرالعریانلغتنامه دهخدانذیرالعریان . [ ن َ رُل ْع ُرْ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) هر ترساننده ٔ به حق ، بدان جهت که چون مردی خواهد که قوم خود را ترساند و بیم کند برهنه گردد و به جامه اشارت کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نذیرالعریانلغتنامه دهخدانذیرالعریان . [ ن َرُل ْ ع ُرْ ] (اِخ ) (الَ ...) مردی بود از بنی خثعم ، روز ذی الخلصة، عوف بن عامر بر وی حمله کرد و دست وی ودست زن وی برید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).