خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عریف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عریف
/'arif/
معنی
۱. دانا؛ شناسنده؛ آشنا به چیزی.
۲. نقیب؛ کارگزار قوم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. عارف، شناسا
۲. آشنا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عریف
واژگان مترادف و متضاد
۱. عارف، شناسا ۲. آشنا
-
عریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: عرفاء] [قدیمی] 'arif ۱. دانا؛ شناسنده؛ آشنا به چیزی.۲. نقیب؛ کارگزار قوم.
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جشم . شاعر فارسی است . (منتهی الارب ).
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف . [ ع َ ] (ع ص ) دانا و شناسنده . (منتهی الارب ). عالم به چیزی . (از اقرب الموارد). || آنکه بشناسد یاران خود را. (منتهی الارب ). کسی که اصحاب و یاران خود را بشناسد. (از اقرب الموارد). || کارگزار قوم ، و آن پایین تر از رئیس است . و یا رئیس قوم ، ...
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف . [ ع ُ رَ ] (اِخ )ابن ابد. در قبیله ٔ حضرموت است . (از منتهی الارب ).
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف . [ ع ُ رَ] (اِخ ) ابن ابراهیم . محدث بود. (از منتهی الارب ).
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف . [ ع ُرَ ] (اِخ ) ابن ادهم . محدث بود. (از منتهی الارب ).
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف . [ ع ُرَ ] (اِخ ) ابن مدرک . محدث بود. (از منتهی الارب ).
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف .[ ع َ ] (اِخ ) ابن سریع. تابعی است . (منتهی الارب ).
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف .[ ع َ ] (اِخ ) ابن مازن . تابعی است . (منتهی الارب ).
-
عریف
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) 1 - شناسنده ، عارف . 2 - کارگزار قوم . ج . عرفاء.
-
واژههای مشابه
-
ابن عریف
لغتنامه دهخدا
ابن عریف . [ اِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن موسی بن عطأاﷲ ابوالعباس شود.
-
ابن عریف
لغتنامه دهخدا
ابن عریف . [ اِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حسن بن ولیدبن نصر... شود.