عریقةلغتنامه دهخداعریقة. [ ع ُ رَ ق َ ] (اِخ ) جائی است و مر آن را روزی است . (منتهی الارب ). یوم عریقة؛ از ایام و جنگهای عرب است . (از معجم البلدان ).
حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از قضاعة. || نام قبیله ای از همدان . و نسبت بدان حرقی است . (سمعانی ).
حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح َ / ح ُ ق َ ] (ع اِمص ) حُرقت . سوز. سوزش . گرمی . سوختن . ج ، حُرَق : هم شناسید و ندادش صدقه ای در دلش آمد ز حرقان حرقه ای . مولوی .تهانوی گوید: چیزی که آدمی در هنگام در