عزلت نشینلغتنامه دهخداعزلت نشین . [ ع ُ ل َن ِ ] (نف مرکب ) گوشه گیر. منزوی . معتزل : به عزلت نشینان صحرای دردبه ناخن کبودان سرمای سرد. نظامی .گروهی عمل دار عزلت نشین قدمهای خاکی دم آتشین .سعدی .
اجلدلغتنامه دهخدااجلد. [ اَ ل َ ] (ع ص ) زمین هموار. || زمین سخت . ج ، اَجالِد. (منتهی الارب ). و اجلاد، هم مفرد و هم جمع اجلد آمده است .
ازلیتلغتنامه دهخداازلیت . [ اَ زَ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) دیرینگی . قِدَم . همیشگی . هگرزی . هرگزی .
عزلتفرهنگ فارسی عمیدگوشهنشینی؛ خانهنشینی؛ دوری و کنارهگیری از مردم.⟨ عزلت گزیدن: (مصدر لازم) گوشه گرفتن؛ گوشهنشینی اختیار کردن؛ ترک مراوده با مردم کردن.
خلوت نشینلغتنامه دهخداخلوت نشین . [ خ َل ْ وَ ن ِ ] (نف مرکب ) عزلت نشین . عابد. زاهد. (یادداشت بخط مؤلف ). کسی که تنها می نشیندو عزلت می گزیند. منزوی . (ناظم الاطباء) : سواد دیده ٔ باریک بینان انیس خاطر خلوت نشینان . نظامی .حذر کن زآن
نشینلغتنامه دهخدانشین . [ ن ِ ] (نف ) اسم فاعل مرخم است از نشستن . نشیننده . آن که می نشیند. || نشیننده و نشسته و همیشه بطور ترکیب استعمال می گردد. (ناظم الاطباء). به صورت پساوند به دنبال اسم آید، بدین شرح : 1 - به معنی نشیننده در کلمات : اجاره نشین . اعتکاف
منزویلغتنامه دهخدامنزوی . [ م ُ زَ ] (ع ص ) به یک سو شونده از خلق و گوشه نشین . (غیاث )(آنندراج ). دورشونده و در زاویه ٔ خانه قرارگرفته و گوشه نشین و گوشه گیر و یک سوشده از مردمان و منفرد و مجرد و تارک دنیا. (ناظم الاطباء). آنکه از مردم کناره گیرد و گوشه ای نشیند. عزلت نشین . معتزل <span class
عزلتفرهنگ فارسی عمیدگوشهنشینی؛ خانهنشینی؛ دوری و کنارهگیری از مردم.⟨ عزلت گزیدن: (مصدر لازم) گوشه گرفتن؛ گوشهنشینی اختیار کردن؛ ترک مراوده با مردم کردن.
عزلتلغتنامه دهخداعزلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عزلة. گوشه نشینی و خانه نشینی . (ناظم الاطباء). جدا شدن از زن و فرزند و گوشه نشینی برای عبادت . (غیاث اللغات ). کناره گرفتن از خلق . انزوا.گوشه گیری . اعتزال . و رجوع به عزلة شود : بود پرهیز تو پاکی و طاعت راز با ایزد<b
عزلتفرهنگ فارسی عمیدگوشهنشینی؛ خانهنشینی؛ دوری و کنارهگیری از مردم.⟨ عزلت گزیدن: (مصدر لازم) گوشه گرفتن؛ گوشهنشینی اختیار کردن؛ ترک مراوده با مردم کردن.
عزلتلغتنامه دهخداعزلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عزلة. گوشه نشینی و خانه نشینی . (ناظم الاطباء). جدا شدن از زن و فرزند و گوشه نشینی برای عبادت . (غیاث اللغات ). کناره گرفتن از خلق . انزوا.گوشه گیری . اعتزال . و رجوع به عزلة شود : بود پرهیز تو پاکی و طاعت راز با ایزد<b