سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
صندلی کودکbaby car seat, child safety seat, infant safety seat,child restraint system, child seat,baby seat, restraining car seat, car seatواژههای مصوب فرهنگستانصندلی ایمنی برای نشستن کودک در خودرو بهمنظور جلوگیری از آسیب رسیدن به او در هنگام تصادف
مقدارسنجی 2assayواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] تعیین مقدار کمی یا کیفی اجزای یک ماده [علوم دارویی] تعیین مقدار هریک از اجزای دارویی موجود در فراورده متـ . تعیین مقدار
اقامةدیکشنری عربی به فارسیماندن , توقف کردن , نگاه داشتن , بازداشتن , توقف , مکث , ايست , سکون , مانع , عصاء , نقطه اتکاء , تکيه , مهار , حاءل , توقفگاه
staysدیکشنری انگلیسی به فارسیباقی می ماند، توقف، تکیه، ایست، حائل، مانع، عصاء، نقطه اتکاء، توقفگاه، ماندن، باقی ماندن، توقف کردن، نگاه داشتن، باز داشتن
عصیلغتنامه دهخداعصی . [ ع َ صی ی ] (ع ص ) نافرمان . (منتهی الارب ). بی فرمان . (زمخشری ). خروج کننده از اطاعت ومخالفت کننده با امر دیگری و عنادکننده . عاصی . عاص .عَصّاء. ج ، عَصیّون ، أعصیاء. (از اقرب الموارد).
بغطاقلغتنامه دهخدابغطاق . [ ب َ ] (اِ) بغتاق . کلاه و فرجی را گویند. (برهان ) (از آنندراج ). دستار و عمامه و فرجی . (ناظم الاطباء) : و علی رأسها البغطاق و هو اقروف مرصع بالجوهر و فی اعلاه ریش الطواویس . (ابن بطوطه ). و علی رأس الخاتون البغطاق و هو مثل التاج الصغیر مکل
گزلغتنامه دهخداگز. [ گ َ ] (اِ) کردی قز (مقیاس طول ، اندازه ) معادل ذرع و هر گز 16 گره است .امروزه گز را معادل «متر» اروپاییان گیرند. (حاشیه ٔبرهان چ معین ). پیمانه ای از چوب یا از آهن که بدان جامه و قالی و پلاس و زمین و امثال آن پیمایند. (برهان ) (آنندراج
دعصاءلغتنامه دهخدادعصاء. [ دَ ] (ع ص ، اِ) زمین نرم تَفیده به آفتاب . (منتهی الارب ). زمین هموار که از حرارت آفتاب گرم شده و در نتیجه ریگ آن از دیگر ریگها گرمتر باشد. (از اقرب الموارد).
معصاءلغتنامه دهخدامعصاء. [ م َ ] (ع ص ) زنی که جهجهان می رود. || آنکه احساس شکستگی می کند در طرف بدن از بسیاری اسب تاختن و جز آن . || آنکه درد پای دارد از بسیاری راه رفتن . || آنکه پی پای وی پیچیده باشد. (ناظم الاطباء).
استعصاءلغتنامه دهخدااستعصاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نافرمانی کردن . نافرمان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی فرمان شدن . گناه جستن بر کسی : استعصی علیه . (منتهی الارب ).
اعصاءلغتنامه دهخدااعصاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَصا، بمعنی چوب و چوب دستی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اَعْص . (منتهی الارب ).
اعصاءلغتنامه دهخدااعصاء. [ اِ ] (ع مص ) برآمدن چوب انگور و بار نیاوردن : اعصی الکرم اعصاءً؛ برآمد چوب انگور... (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیرون آمدن چوبهای انگور و میوه ندادن آن . (از اقرب الموارد). || نافرمانی کردن و جمع کردن گروهی را بر خیر و شر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).