لغتنامه دهخدا
عضه . [ ع َض َه ْ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتران از خوردن عضاه ، و یا چریدن آن را. (از منتهی الارب ): عضه البعیر؛ آن شتر ازچریدن عضاه شکایت کرد و گویند به معنی عضاه را چریده باشد. (اقرب الموارد). عضاه چریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || دروغ گفتن . || سخن چینی نمودن . (از اقرب الم