عظدیکشنری عربی به فارسینتيجه اخلا قي گرفتن از , اخلا قي کردن , موعظه کردن , وعظ کردن , سخنراني مذهبي کردن , نصيحت کردن
عظلغتنامه دهخداعظ. [ ع َظظ ] (ع مص ) سختی رسانیدن حرب کسی را. (از منتهی الارب ): عظّته الحرب ؛ مانند عَض ّ است ، و گویند عض ، در مورد گزیدن و زیان رساندن به دندان است و عظ در غیردندان . (از اقرب الموارد). || بر زمین چسفانیدن کسی را. (از منتهی الارب ): عظّ فلاناًبالارض ؛ او را بر زمین چسباند
عظلغتنامه دهخداعظ. [ ع َ ظِن ْ ] (ع ص ) نعت است از عَظا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عظا و عظی شود.
دهانهپوشبندhatch bar 1, hatch clamping beamواژههای مصوب فرهنگستانبستی متشکل از الوارهای چوبی یا تسمههای فلزی که بر روی دهانهپوش نصب و گاه پیچ میشود تا از باز شدن و جابهجایی دهانهپوش براثر باد و دیگر عوامل طبیعی جلوگیری شود
زهوار دهانهپوشhatch batten, battening bar, hatch bar 2, battening ironواژههای مصوب فرهنگستانتسمهای فلزی که از آن برای محکم کردن دهانهپوش استفاده میکنند
قانون هسHess's lawواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که نشان میدهد گرمای پخششده یا جذبشده در واکنش شیمیایی یکمرحلهای یا چندمرحلهای یکسان است متـ . قانون ثابت بودن جمع گرماها law of constant heat summation
گاز همراهassociated gas, gas-cap gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازیشکلی که بهصورت فاز گازی در شرایط دما و فشار مخازن نفتی وجود دارند
گاز حقیقیreal gas, imperfect gasواژههای مصوب فرهنگستانگازی که به علت برهمکنش بین مولکولی، خواص آن با خواص گاز آرمانی متفاوت است
عظمدیکشنری عربی به فارسیشريف گردانيدن , شرافت دادن , بلندکردن , تجليل کردن , بزرگ شدن , درشت نشان دادن , اهميت دادن
عظيمدیکشنری عربی به فارسیبزرگ نما , عالي نما , پر اب و تاب , بلند , بزرگ , عظيم , کبير , مهم , هنگفت , زياد , تومند , متعدد , ماهر , بصير , ابستن , طولا ني
عظمدیکشنری عربی به فارسیاستخوان , استخوان بندي , گرفتن يا برداشتن , خواستن , درخواست کردن , تقاضاکردن
عظیم الجدویلغتنامه دهخداعظیم الجدوی . [ ع َ مُل ْ ج َ وا ] (ع ص مرکب ) پرسود. بسیارسود. || پربخشش . (فرهنگ فارسی معین ).
عظم شأنهلغتنامه دهخداعظم شأنه . [ ع َ ظُ م َش َءْ ن ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه دعایی ) شأن و مقام او بزرگ است ! پس از بردن نام ایزدتعالی ، جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه می آورند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
عظم اﷲ اجورکملغتنامه دهخداعظم اﷲ اجورکم . [ ع َظْ ظَ مَل ْ لا هَُ اُ رَ ک ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا مزد بزرگ کناد شما را! در تعزیه داریهای سیدالشهداء حسین بن علی (ع ) به روضه خوان و بانی روضه و غیر آن گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
عظیم الشأنلغتنامه دهخداعظیم الشأن . [ ع َ م ُش ْ ش َءْن ْ ] (ع ص مرکب ) عظیم شأن . دارای شأن عالی . عظیم رتبت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عظیم شأن شود : در آن دودمان عظیم الشأن مصیبتی در غایت صعوبت اتفاق اتفاد. (حبیب السیر چ طهران ج 3</sp
عظیم شأنلغتنامه دهخداعظیم شأن . [ ع َ ش َءْن ْ ] (ص مرکب ) عظیم الشأن . دارای شأن عالی . عظیم رتبت . (فرهنگ فارسی معین ) : پوشیده نماند که ازین زمره ٔ عظیم شأن ... جمعی کثیر در بلاد عراق عرب و عجم ... توطن دارند. (حبیب السیر، چ کتابخانه ٔ خیام ج <span class="hl" dir="l
دعظلغتنامه دهخدادعظ. [ دَ ] (ع مص ) داخل کردن تمام نره در شرم . (از منتهی الارب ). || آرمیدن با زن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || پر کردن چیزی را به چیزی . || تمام انداختن چیزی را در چیزی . (از منتهی الارب ).
حجازی واعظلغتنامه دهخداحجازی واعظ. [ ح ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبداﷲ اکراوی قلقشندی معروف به محمد حجازی واعظ. فقیهی عالم بتفسیر و حدیث بود، در منزل اکری (از منازل حجاج مصر در راه مکه ) در 957 هَ . ق . متولد گشت و در قلقشنده سکونت داشت و در قاهره در <span c
حسن واعظلغتنامه دهخداحسن واعظ. [ ح َ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدباقربن میر اسماعیل حسینی اصفهانی شیعی ، معاصر صاحب روضات الجنات . او راست : «جوامع الکلم » در اصول و «اصالة الصحه » و «العدالة» و «شرح النافع» و «العبادات »به فارسی و «مناسک حج ». (هدیة العارفین ج