عفنطلغتنامه دهخداعفنط. [ ع َ ف َن ْ ن َ ] (ع ص ) ناکس زشت خوی . (منتهی الارب ). لئیم و سیّی ٔالخلق . (از اقرب الموارد). || (اِ) دابةالارض ؛ که حیوانی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
آفندلغتنامه دهخداآفند. [ ف َ ] (اِ) جنگ . خصومت : دلیر و جهانسوز و پرخاشخرجز آفند کاری ندارد دگر. فردوسی .آورد پیامی که مبادا که خوری می مستک شوی و عربده آغازی و آفند.سوزنی .
آفندفرهنگ فارسی عمیدجنگ؛ پیکار؛ نبرد؛ دشمنی: ◻︎ ابری بفرست بر سر ری / بارانْش ز هول و بیم و آفند (بهار: ۲۸۸).
دابةالارضلغتنامه دهخدادابةالارض . [ ب ب َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) حیوان عظیم الجثه که در آخرالزمان پیدا آید و آن علامت نزدیکی قیامت باشد. عفنط. (منتهی الارب ). دابةالارض از علامات قیامت است یا نخستین علامت است که کوه صفا منشق شود و از آن برآید به مکه و مردم بسوی منی روان باشندو قیل از طائف یا در س