عقیدةلغتنامه دهخداعقیدة. [ ع َدَ ] (ع اِ) عقیدةالرجل ؛ دین و مذهب مرد که اعتقاد آن دارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند له عقیدة حسنة؛ یعنی او راست دینی سالم و بیرون از شک . وعقائد را چیزهایی دانند که نفس اعتقاد در آن قصد شده باشد بدون عمل . عقیدت . عقیده . و رجوع به عقیدت و عقیده شود
آکدهلغتنامه دهخداآکده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) مخفف آکنده : بدو زلف ، قاری بعنبر سرشته بدو چشم زهرآکده ذوالفقاری .قطران .
اقدحلغتنامه دهخدااقدح . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) ناقص تر و معیوب تر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || (اِ) مگس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ذباب . (اقرب الموارد).
اقدحلغتنامه دهخدااقدح . [ اَ دُ ] (ع اِ) ج ِ قِدح ، بمعنی تیر تمام ناتراشیده پر و پیکان نانهاده و تیر قمار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
اقدةلغتنامه دهخدااقدة. [ اَ ق ِدْ دَ ] (ع اِ) ج ِ قَدّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قد شود. || ج ِ قِدَّة. (از اقرب الموارد). رجوع به قِدَّة شود.
بی عقیدهلغتنامه دهخدابی عقیده . [ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عقیده ) بدون عقیده . غیرمعتقد. که پای بند به معتقداتی نیست . رجوع به عقیده و عقیدت شود.
عقیدهلغتنامه دهخداعقیده . [ ع َ دَ / دِ ] (ع اِ) عقیدة. عقیدت . هر چیز که شخص بدان اعتقاد دارد و یقین بر آن دارد و نمشته و پنداشتی . (ناظم الاطباء). آنچه بدان گروند و تصدیق کنند. آنچه بدان باور دارند. آنچه بدان گرویده اند. ج ، عَقاید. (یادداشت مرحوم دهخدا). و
فاسدالعقیدةلغتنامه دهخدافاسدالعقیدة. [ س ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) آنکه عقیده اش خطا باشد و اندیشه ٔ ناراست دارد. بداندیش .