علطةلغتنامه دهخداعلطة. [ ع ُ طَ ] (ع اِ) گردن بند و حمایل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیاهیی که زنان برای زینت بوسیله ٔ آن بر رخسار خود خط میکشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، عُلَط.
هلتهلغتنامه دهخداهلته .[ هََ ل َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش کرند شهرستان شاه آباد دارای 115 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات دیم است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
هلطةلغتنامه دهخداهلطة. [ هََ طَ] (ع اِ) خبری که بشنوی آن را و نه راست شماری و نه دروغ . (از منتهی الارب ). لهطة. (از اقرب الموارد).
التحلغتنامه دهخداالتح . [ اَ ت َ ] (ع ن تف ) بدیعآورتر: هوالتح شعراً منه ؛یعنی او معانی بدیعآورتر است از او. (منتهی الارب ).
التهلغتنامه دهخداالته . [ اَ ت ِ ] (اِ) ارمک . درختی است از گونه ٔ ریش بز، و در تپه های اطراف کرج دیده میشود. (درختان جنگلی ایران تألیف حبیب اﷲ ثابتی ص 17). و رجوع به ارمک و ریش بز شود.
علطلغتنامه دهخداعلط. [ ع ُل َ ] (ع ص ) بی مهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ج ِ عُلطة. (از اقرب الموارد).