عماریةلغتنامه دهخداعماریة. [ ع َم ْ ما ری ی َ] (اِخ ) نام فرقه ای است از فرق فَطحیّة که آن از فرق شیعه است . و عماریة اصحاب عماربن موسی ساباطی میباشند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260).
حمارةلغتنامه دهخداحمارة. [ ح َ مارْ رَ ] (ع اِ) سختی گرمای تموز.(مهذب الاسماء). سختی گرما. (منتهی الارب ). و گاه در شعر بتخفیف راء آید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
حمارةلغتنامه دهخداحمارة. [ ح َم ْ ما رَ ] (ع اِ) اسب پالانی . || خربندگان . یکی حَمّار. (منتهی الارب ).
حمارةلغتنامه دهخداحمارة. [ ح ِ رَ ] (ع اِ)حمار. (اقرب الموارد). ماده خر. (منتهی الارب ). خرماده . (مهذب الاسماء). رجوع به حمار شود. || سنگها که گرد خانه ٔ صیاد برپا باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || صخره ٔ عظیم . (از اقرب الموارد). سنگ بزرگ . || سنگ که گرداگرد حوض نهند تا آب بیرون نرود.
خیط عمارهلغتنامه دهخداخیط عماره . [ خ َ ع َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 50 هزارگزی شمال باختری هندیجان کنار راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آباد. آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری . راه در تابستان ات
دار عمارهلغتنامه دهخدادار عماره . [ رُ ع ُ رَ ] (اِخ ) نام دو نقطه از شهر بغداد، یکی در شارع المخرم ، در مشرق بغداد که منسوب به عمارةبن ابی خطیب است . دیگری در مغرب شهر بغداد و منسوب بعمارةبن حمزه میباشد. (از معجم البلدان ).
عماره ٔ لخمیلغتنامه دهخداعماره ٔ لخمی . [ ع ُ رَ ی ِ ل َ ] (اِخ ) ابن تمیم قیسی لخمی . از امرای حجاج بن یوسف ثقفی . رجوع به عماره ٔ قیسی (ابن تمیم ...) شود.
عماره ٔ عبدیلغتنامه دهخداعماره ٔ عبدی . [ ع ُ رَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن جوین عبدی ، مکنی به ابوهارون . محدث و تابعی بود.رجوع به ابوهارون (عمارةبن ...) و منتهی الارب شود.
عماره ٔ یربوعیلغتنامه دهخداعماره ٔ یربوعی . [ ع ُ رَ ی ِ ی َ ] (اِخ ) ابن عقیل بن بلال بن جریربن عطیه ٔ کلبی یربوعی تمیمی . از شعرای یمامة در قرن سوم هجری . رجوع به عماره ٔ کلبی شود.
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبدالرحمان . تابعی بود. رجوع به ابوعبدالرحمان (عمارة...) شود.
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ع ُ رَ ](اِخ ) ابن یحیی بن عماره ٔ حسنی ، مکنی به ابوطاهر. ادیب و شاعر قرن ششم هجری . رجوع به عماره ٔ حسنی شود.
عماره ٔ لخمیلغتنامه دهخداعماره ٔ لخمی . [ ع ُ رَ ی ِ ل َ ] (اِخ ) ابن تمیم قیسی لخمی . از امرای حجاج بن یوسف ثقفی . رجوع به عماره ٔ قیسی (ابن تمیم ...) شود.
عماره ٔ عبدیلغتنامه دهخداعماره ٔ عبدی . [ ع ُ رَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن جوین عبدی ، مکنی به ابوهارون . محدث و تابعی بود.رجوع به ابوهارون (عمارةبن ...) و منتهی الارب شود.
عماره ٔ یربوعیلغتنامه دهخداعماره ٔ یربوعی . [ ع ُ رَ ی ِ ی َ ] (اِخ ) ابن عقیل بن بلال بن جریربن عطیه ٔ کلبی یربوعی تمیمی . از شعرای یمامة در قرن سوم هجری . رجوع به عماره ٔ کلبی شود.
عماره ٔ ثقفیلغتنامه دهخداعماره ٔ ثقفی . [ ع ُ رَ ی ِ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابن روبه ٔ ثقفی ، مکنی به ابوزهرة. وی صحابی بود. در کوفه سکونت داشت و او را دو حدیث است . رجوع به الاصابه ٔ ابن حجر، قسم اول از حرف عین ، ترجمه ٔ شماره ٔ 5710شود. نام پدر او در منتهی الارب «رویبة»
عماره ٔ انصاریلغتنامه دهخداعماره ٔ انصاری . [ ع ُ رَ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن ثابت انصاری . وی صحابی و برادر خزیمةبن ثابت بود. «ابن حجر»در حدیث از وی روایت کرده است . رجوع به الاصابه ٔ ابن حجر قسم اول از حرف عین ، ترجمه ٔ شماره ٔ 5705 شود.
دز پسر عمارهلغتنامه دهخدادز پسر عماره . [ دِ زِ پ ِ س َ رِ ع َم ْما رَ ] (اِخ ) شهرکی است [ به ناحیت پارس ] اندر وی حصاری بر کران دریای اعظم است و جای صیادان است و منزل بازرگانان است . (حدود العالم چ دانشگاه ص 131).
خیط عمارهلغتنامه دهخداخیط عماره . [ خ َ ع َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 50 هزارگزی شمال باختری هندیجان کنار راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آباد. آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری . راه در تابستان ات
دار عمارهلغتنامه دهخدادار عماره . [ رُ ع ُ رَ ] (اِخ ) نام دو نقطه از شهر بغداد، یکی در شارع المخرم ، در مشرق بغداد که منسوب به عمارةبن ابی خطیب است . دیگری در مغرب شهر بغداد و منسوب بعمارةبن حمزه میباشد. (از معجم البلدان ).
شمس العمارهلغتنامه دهخداشمس العماره . [ ش َ سُل ْ ع ِ رَ / رِ ] (اِخ ) یکی از بناهای دوره ٔ ناصرالدین شاه قاجار که در خیابان ناصریه (ناصرخسرو کنونی ) در ضلع شرقی کاخ گلستان واقع است و سابقاً منظره ٔ زیباتری داشت . (از فرهنگ فارسی معین ). عمارت شمس العماره و تکیه ٔ د